سخن امام نهتنها کار انقلاب و جنگ را پیش میبرد، بلکه در زمینههای جزئی ادارهی امور راهگشا بود. نقل است که در روزهای اول پا گرفتن حکومت از ایشان پرسیدند با سینما که از مظاهر زندگی جدید است چه کنیم. گفتند: ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم. سال گذشته میرشکاک در تبیین همین جمله سخنرانی کرد. عجیب است بحث وی که میتوانست روشنیبخش باشد به مجادلات بیهوده کشیده شد. میرشکاک گفته منظور امام در سخن یاد شده اشاره به ماهیت سینماست. وجه سخن وی در اینجاست که امام (رحمهاللهعلیه) به رغم عادت به سادهگویی، گفتاری دارد که صورت حمکی دارد. صورت حکمی کلام نیز اشعار به کلیات دارد و حتی زمانی که بر امری جزئی جاری شود با نظر به کلیات ادا میشود. یعنی در اشاره به موضوعی روزمره، ماهیت موضوعات را در نظر میگیرد.
از این رو جملهی امام علاوه بر اینکه تکلیف مسئولان را تعیین میکند، در عین حال کاشف از ماهیت سینما نیز هست. اتفاقاً معنای حکمت همین است که ماهیت امور را روشن کند و در همان حال اقتضای وضع و ضروریات زمانه را نیز لحاظ کند.
عدهای گمان میکنند همینکه فحشا را از سینما حذف کنند، سینما را انقلابی کردهاند. این تصور باعث میشود نهادهایی ساخته شوند و حداقلهای اخلاقی مراعات گردند. اما نباید فکر کرد که به صرف سانسورِ زشتیها، اصل سینما دگرگون میشود. بدون سینما نمیتوان بود، ولی پرده هم با حذف صحنههایش دینی نمیشود.
جملهی امام، ماهیت سینما را برملا میکند ولی خوبی حکمت در این است که به اقتضای زمانه توجه دارد. بدین سان کسانی که مسئول فرهنگی هستند تلاش میکنند زیان سالنها را به حداقل ممکن برسانند و کسانی که اهل حکمتند همچون منذرانی، منتقد وضع موجود باقی میمانند. در حقیقت هرکسی باید کار خود را انجام دهد. این وظایف حتی اگر ضد هم باشند در ضدیت خود چیزی را به بار میآورند که سرنوشت ماست.
یونانیها بعد از اینکه سقراط را محکوم کردند به جشنی بیرون از آتن رفتند. دوستان سقراط از وی خواستند تا در این فرصت، فرار کند ولی او گفت: قانون حتی اگر گاهی نادرست باشد و به زیان ما تمام شود، باید حفظ گردد. آنها قانون داشتند و فلاسفه قوانین را با استدلال تأیید میکردند؛ ولی برای کام گرفتن از مرگ به حکم قوانین، باید چیزی بیشتر از دلیل در کار باشد. و آن، قلبیست که سخت، پذیرنده است.
وقتی در گرماگرم نبرد شمشیر میخوریم، فاصلهی زندگی تا مرگ افتادن از اسب است. اما در زندان به انتظار جهان دیگر نشستن، آدمی را به زانو میآورد. میگویند نگرش شاعرانهی سقراط به زندگی، کمک کرده تا با شوکران کنار بیاید؛ این گفته را ساده نگیریم. شعر برای یونانی جای خالی متن مقدس را پر میکرد. نگاهی به «تبارنامه خدایان» و «کارها و روزها» از «هزیود» تصور یونانیها از شعر را نشان میدهد. از این رو میتوان گفت نحوی فکر دینی است که از سقراط مردی میسازد که با وقار پذیرای مرگ است.
نگرش دینی همواره مبتنی بر کتاب مقدس بوده و هست. اما کتابِ صامت با برداشت دینداران به رشتهای از تکالیف عمل، تبدیل میشود که توجیه شده است و سوز و گدازی با خود دارد و آدمی را بر سر شوق تبیعت میآورد.
مسلمین در سایهی قرآن، فلسفه و کلام و عرفان و فقه گفتهاند. فقه اسلامی که مشتمل بر احکام و معاملات است قوانینی داشت که به رفتار ما نظم میبخشید. فلسفه و کلام قوانین را مستدل میکنند و عرفان، خشوع شورآمیز سر سپردن به شریعت را تدارک میکند.
اما اختلاف میان فلاسفه و عرفا و فقها بارها در تاریخ پیش آمده و سؤالاتی را پیش کشیده است. هنوز هم این اختلافها میان اصحاب هر کدام از طرفین وجود دارد. اما با درنگ بیشتر در مییابیم که اختلاف زبانِ فیلسوف و عارف و فقیه، از قضا زبان هر کدام را منعطف میکند، موجب تحول میشود و فکر اسلامی را تا امروز پیش برده است.
راست این است که هر کدام از این شقوق بدون هم، مشکلاتی دارند. مثلاً چنانچه با قوانین خشک فقهی روبهرو باشیم میتوانیم آنها را دور بزنیم. در شریعت اسلام ربا حرام است، ولی گاه عاداتی را میبینیم که با ترفندهایی ربا را به زندگی جاری مسلمین برگردانده است. مشهور است که بعضی مسلمین برای حلال کردن سود قرضی که واگذار میکردند، معاملهای صوری ترتیب میدادند. یعنی اصل پول را در جعبهی چای میگذاشتند و آن را ظاهراً به قیمتی که شامل بهرهی باز پرداخت نیز باشد میفروختند. اگر استدلال شود که حرمت ربا به خاطر به خطر افتادن گردش اقتصادی سالم و تولید مفید است معقول خواهد بود. ولی هنوز به قلبی خاشع نیاز داریم که صرف نظر کردن از سود شخصی را به فایدهی امت اسلامی ترجیح دهیم.
شبیه این مثال ساده حتی در اصول نیز دیده میشود. فقیه، اصول و عقاید میگوید و و مثلاً به هنگام تعریف مقام نبوت، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) را بهمثابه مردی معرفی میکند که نیوشای وحی است و به مدد عصمت، احکام الهی را بیان میکند. در نتیجه باید از آن تبعیت کرد. اما چنین مقامی در سطح هستیشناسانه چه جایگاهی دارد؟ تنها این فیلسوف بود که با طرح ترتیب عقول یا انوار، نشان میداد مقام نبوت، در اصل، واسطه کسب و افاضهی فیض الهی به بندگان زمینگیر است. و عارف طنین لطفآمیز آن نام مبارک را در اسم رسول خداوند میچشید. ما هم وقتی میخوانیم: مصطفی (صلیاللهعلیهوآله) فرمود دنیا ساعتی است... بر سر مهر با رسول و حجت خدا بر میآییم. و البته این عرفان است که زبان سرد فلسفه را آمادهی شرح جهانی میکند که از عشق حق گرم است.
در مقابل، فیلسوف در عرصهی فلسفه تنها خداوند را چون «صورت محض» (به قول ارسطو) یا در عرصهی عرفانِ فاقد وحی، «احد» (به قول فلوطین) میخواند. میبینیم که فلسفه و عرفان در مقام تبیین هستند و رجال اصولی، آنچه تبیین شده را نام میدهند.
میگویند ملاصدرا گلایه کرده که فقیه میتواند مبطلات وضو را بشمارد، اما در باب اخلاص که شرط بنیادی صحت و معناداری طهارت است سکوت میکند. این سخن به معنای طرد فقه نیست، بلکه میخواهد بنیاد شریعت را به یاد آورد که جنبهای هستیشناسانه دارد.
در تاریخ اسلام کسانی که فلسفه و عرفان و فقه را جمع میکردند، یعنی افرادی که پیشانی و قلب و قانون را گرد آورده بودند، کمتر در پوستین هم افتادهاند و دامن از قیل و قال بیرون کشیدهاند. در این سلسله، از معاصرین نام هیچ مردی به اندازهی امام خمینی (رضوانالله تعالیعلیه) عالمگیر نشد.
امام در ابتدا زبان به عرفان و سپس به فلسفه گشود، سپس لباس اجتهاد پوشید و سرانجام انقلابی به راه انداخت که ایران، منطقه و جهان را آشکارا تحت تأثیر قرار داد. با بازگشت وی از تبعید، حکومتی بر پا شد که میبایست قانون میداشت، مستدل میشد و همچنین، میتوانست مردم را مهیای جهاد کند. چنین کاری بدون یگانگی عقل و قلب و قانون میسر نمیشد.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
امروز چگونه میتوان امام را فهم کرد؟
روایتی متفاوت از ولایت فقیه امام
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.