ما در ذیل انگارهای مسلط زندگی میکنیم که شاید بتوان گفت، خود را در لحظات بحرانی نمایان میکند. پذیرفتهایم که مشکلمان همانند مشکلات سایر کشورهاست و از راهکارهای آنان استفاده میکنیم، بهخصوص این را در حوزه اقتصاد بیشتر میتوان دید. برای مثال همهی اقتصاددانان ما حتی اسلامگرایان هم در برابر رکود و تورمی که اکنون چالش جدی اقتصاد ایران است، قائل به این هستند که این مسئلهایست که کشورهای دیگر هم با آن مواجه بودهاند و آن را مرتفع نمودهاند. بنابراین ما در مواجهه با مسائلمان از مدلهای دیگر کشورها الگوبرداری میکنیم. لذا هر کسی حوزه مسئولیت خود را ذیل این انگاره کلان اداره میکرده که یکباره احساس کردیم ما هم در مسیر غرب قرار گرفتهایم. به همین خاطر هشدار داده شد و بحث الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت مطرح گردید.
حال برای اینکه بتوانیم نسبت خود را با این الگو بشناسیم میتوان از شرایط بحرانی کنونی در مسئله تحریم اقتصادی استفاده نماییم. در طول همه این سالها تلاش میشده که دولت خود را کوچک کرده و صرفهجویی کند. ولی آن چیزی که در عمل با آن مواجه بودهایم گستردگی همیشگی دولت بود. این طبیعی است که وقتی پول وجود داشته اصلاً توجهی به بزرگ شدن دولت نمیشد؛ ولی ناگهان ما با سازمانی مواجه میشویم که بودجهاش نسبت به دو سال پیش، یک سوم گشته است؛ البته اگر همین هم تخصیص داده شود. بنابراین به صورت خیلی طبیعی تمام چیزهایی که اضافی است حذف میشوند. به یک معنا شرایط در این حالت واقعی میشود. اکنون بخش قابل توجهی از بدنه دولت صرفهجویی میکنند و ساختارهایشان را کم کردهاند و یا نهادهایی را سرپا نگه داشتهاند به این امید که اتفاق جدیدی در حوزه رفع تحریمها بیافتد و الا اگر پنج سال بحران اقتصادی ادامه پیدا کند ما به صورت واقعی با سازمانهایی مواجه خواهیم شد که دیگر میتوانند روی پای خودشان بایستند و دیگر نیازی به پول نقد نفت دولت ندارند. اما آیا دولت و سازمانها از این وضع خشنود هستند و میخواهند با ادامه یافتن این وضع مستقل گردند و از این بحران بهعنوان فرصت استفاده کرده و خود را در مسیر الگوی پیشرفت قرار دهند و یا اینکه این صرفهجویی آنان از سر اجبار است و به محض این که گشایشی حاصل شود همه را رها خواهند کرد و به سراغ شکل قبلیشان خواهند رفت؟ به قطعیت میتوانم بگویم که دوباره سراغ همان برنامههای گذشته خود میروند.
اساساً نظام اداری ما احساس نمیکند که مسیرش اشتباه بوده است و در ذیل انگارهی تمدنی غرب حرکت میکند و این صرفهجویی و کوچکسازی نه از شناخت راه و نیاز به الگویی نو، بلکه از اجبار در موقعیتی خاص بوده است. به همین خاطر به محض اینکه شرایط آزاد شود، خوشحال خواهند شد؛ یعنی دوباره ما همان ریخت و پاشها و گسترش ساختاری گذشته را خواهیم داشت. مانند آدم ولخرجی که پولش کم شده و فعلاً با آن سر میکند ولی این شرایط زندگیاش را عوض نکرده است و با این وضعیت سر میکند به امید این که پول بزرگی دستش خواهد آمد و آن موقع دلی از غذا در خواهد آورد. بهخاطر همین دیدگاه است که بخش بزرگی از سازمانها زیرساخت های سازمانیشان را حتی با یک کارمند نگه میدارند؛ یعنی اداره کل با یک کارمند میچرخد که روزی 50 نفر آن جا کار میکردند و اکنون به این خاطر که پولی وجود ندارد که به آنها پرداخته شود همهشان رفتهاند. آن یک نفر مانده است تا دوباره اگر گشایشی شد سریع آن 50 نفر را بکند 100 نفر دیگر و در 50 نفر هم متوقف نخواهد شد. بر این اساس برای تغییر نگرش دو سال زمان کمی است. به همین خاطر شاید باید دعا کنیم که این وضعیت تحریم باقی بماند. این خیلی چیز عجیبی است. ولی واقعاً جزو آن وضعیتی است که یک بار در تاریخ میتواند ما را نجات دهد.
از حیث مباحث نظری توسعه هم نتوانستهایم یک قدم جلو برویم. ما ضرورت الگوی پیشرفت را اصلاً حس نمیکنیم. احساس نیاز به الگویی دیگر در ما وجود ندارد. و این نکته حداقل در سطح کسانی که در حوزه اندیشه کار میکنند وجدانی است؛ یعنی چیزی نیست که یک نفر دستور بدهد و بعد عدهای قبول و اطاعت کنند. وقتی مطالبه عمومی و جمعی چه در سطح نخبگان، تصمیمگیران و مردم وجود ندارد و فقط رهبر جمهوری اسلامی مدام ما را به این موضوع تذکر میدهند، عدهای که از سر علاقه و ارادت این موضوع را تکرار میکنند، این تکرار کردن باعث بسط موضوع نمیگردد. بلکه اتفاقاً آفت موضوع است که مدام صرفاً بگوییم که روی الگو کار میکنیم. آن شخصی که برای صد نفر اشتغال ایجاد کرده است بیشتر این ایده را پیش برده تا آدمهایی که فقط آمدهاند در سطح نظری و زبانی این موضوع را مدام تکرار کردهاند.
مسئله اقتصاد ما مسئله دولت پهلوی هم بوده است. 60 سال است که میخواهیم از این وضعیت خارج شویم. آن چیزی که اکنون خیلی برای ما مهم است مرور تاریخ این 60 سال است. کجا آنگونه از مسیرمان منحرف شدیم که دیگر امکان بازگرداندنش نیست. تنها راه برون رفت ما از این وضعیت مرور تجربیات گذشته است. هیچ چیز مهم تر از این نیست که ما تجربهای که به این جا رسیدیم را مرور کنیم. چون ما به نحو حیرتانگیزی و به نحو غیرعاقلانهای رفتارهای گذشته خودمان را تکرار میکنیم.
یکی از تجربیاتی که در این مرور تجربه به آن میرسیم این است که بعد از انقلاب یک عده در قالب گروههای مردمی جمع شده و برای کمکرسانی به روستاها رفتند که بعدها جهاد سازندگی نام میگیرد. ما در آن تجربه دچار خطاها و اشتباهها شدیم. این خصلت روش بومی است. نمیتوانیم الگوی ایرانی اسلامی داشته باشیم بدون این که احتمال خطای 50 به 50 را در آن نپدیریم. احتمال خسارت و زیان در آن وجود دارد. ما میخواهیم راهی را که هیچ کس نیازموده است، بیازماییم. به همین خاطر هم شاید خیلی احتیاط راجع به آن وجود دارد؛ مخصوصاً در سطح مدیریت کلان که کافی است شما یک خطای کوچک کنید که در هیاهوی سیاسی نابود خواهید شد؛ چه برسد به این که به انسان فرصت سعی و خطا داده شود. آدمی که این خطا را میکند باید نیمهقهرمان باشد؛ به شرطی که از آن درس بگیریم نه اینکه نابودش کنیم؛ در این صورت دیگر هیچکس جرأت نمیکند مسیر نویی را امتحان کند.
تمام تجربههای غیرسیستمی ما در اول انقلاب که با اراده مردمی آغاز گشت وقتی با این خطاها مواجه شد بلافاصله یک فشار نابودکنندهای از سوی ساختارها به سمت آنان وارد شد؛ البته فشارهای بینالمللی و توطئهها وجود داشته است. به همین خاطر به سرعت خودشان را به سمت ساختار رسمی بردند و در آن مستحیل شدند.
بنابراین تا ضرورت الگو و رهایی از انگارهی قالب غربی را درک نکنیم سعی ما بیمعناست و سخنمان حرفی نیست که راه جدیدی بگشاید؛ و شاید بتوان گفت که قبل از بحث در امکان الگو باید در پی ضرورت آن در خود باشیم.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
درباره الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت
طرح مسأله الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.