شما را بهعنوان باتعصبترین بازیکن ایران میشناسند. ظاهراً بازیکنان امروز مثل قبل تعصب ندارند. بهنظر شما چرا؟
قدیم این جابهجاییها خیلی سخت صورت میگرفت. رفتوآمد بازیکنانی مثل جواد اللهوردی و شاهرخ بیانی و رضا نعلچگر و علی لطیفی و هاشمی نسب و نیکبخت واحدی و... بین دو تیم سبب شد که بگویند این جابهجایی ایرادی ندارد؛ اما برای من هنوز این مسئله قابل درک نیست. بعضیها تعصب را خوب نمیدانند و فکر میکنند تعصب بازماندن از پیشرفت و حتی شنا کردن خلاف جریان است؛ اما بهنظر من تعصب یعنی حفظ کردن و نگهداری.
در فوتبال ما دیگر تعصب وجود ندارد. جاهای دیگر با اینکه حرفهای هستند، اما مانند گذشتههای ما هم با تعصب بازی میکنند؛ زیرا به تیمشان تعهد اخلاقی و وجدانی دارند و از طرف دیگر قوانین و قواعد مشخص از بازیکن پشتیبانی میکند. بازیکن اصلاً نگران این نیست که مصدوم شود، چون میداند اگر مصدوم شد، بیمه تا آخر عمر به او مسمتری پرداخت میکند، آن هم نه مستمریای که نان بخورونمیر داشته باشد، بلکه میتواند شاهانه زندگی کند. اما بازیکن ما میگوید اگر من مصدوم شوم و دیگر نتوانم بازی کنم چه؟ در فوتبال ما بازیکن را فقط بهعنوان یک ابزار میشناسند که برای نمایشها و ورکشاپها مورد استفاده قرار میگیرد. اصلاً برایشان مهم نیست که آیندهی این بازیکن به کجا ختم میشود. وقتی از بازیکن اینهمه تعهد میگیرند، باید خودشان هم به تعهداتشان عمل کنند.
هواداران پرسپولیس و استقلال هم مثل قبل به جابهجایی بازیکنان بین دو تیم حساس نیستند. یعنی تعصب هواداران هم کم شده؟ حساسیت بازی استقلال و پرسپولیس هم برای همین کاهش پیدا کرده؟
این جنگ یا تقابل دو قطب فوتبال پایتخت، یک دعوای قدیمی و یک کینهی قدیمی است. انگار که از گذشتههای خیلی دور نسلبهنسل به ما رسیده. چیزی شبیه جنگهای صلیبی! من از دههی پنجاه تا اوایل دههی هفتاد بازی کردم و شاهد حساسیتها و هیجانات همیشگی این بازی بودهام. اما تعریف دربی قبل از انقلاب با بعد از انقلاب بهکلی متفاوت بود؛ چه از لحاظ دیالوگی که بین هواداران در جریان بود و چه از لحاظ اتفاقاتی که در زمین رخ میداد. قبل از انقلاب بازیهای ما در امجدیه برگزار میشد و سیوپنج هزار نفر به استادیوم میآمدند. بحث پخش تلویزیونی هم چندان مطرح نبود و حتی میگویند بازی ششهیچ ما اصلاً فیلمبرداری نشده است. بهدلیل انقلاب و جنگ، درِ دکّان بسیاری از تفریحات سالم و ناسالمی که قبل از انقلاب رایج بود، تخته شد و رجوع مردم به فوتبال شدت گرفت. اما بهنظر من عدهای با برنامه خواستند که هواداران فوتبال در کشورمان را کم کنند.
از طرفی برای اینکه آدمهای سیاسی و غیرِفوتبالی بتوانند به فوتبال راه پیدا کنند و منافعش را ببرند، بحث حرفهایگری در فوتبال را به راه انداختند و بزرگش کردند. به قول خودشان فوتبال را حرفهای و پولی کردند و محتوای ورزش که حرمت و اخلاق و مردانگی بود را از آن گرفتند. ما قواعد و قوانین حرفهایگری را نه بلد بودیم و نه اجرا کردیم. فوتبال ما فقط نتیجهگرا شد. مربی و مدیر ما هیچوقت ثبات نداشته است. اگر تیم میبرد، میماند و اگر میباخت، میرفت. همیشه برد برای بازیکن بود و باخت برای مدیر و سرمربی. همین سبب گسترش روابط فاسد و دلالی در فوتبال شد.
از طرف دیگر برنامههای تلویزیونی ما چه چهرهای از فوتبالیستها به مردم نشان دادند؟ آمدند در بوق کردند که ستارههای فوتبال بوی تقوا و اخلاق نمیدهند و مثل گذشتهها نیستند و به اصول بیاعتقادند. چیزی که مردم دیدند این بود که بازیکن حرمت مربیاش را حفظ نمیکند و به مدیر باشگاهش توهین میکند؛ مدام دنبال خوشگذرانی و مهمانی شبانه و قلیانکشیدن است؛ خود مدیر باشگاه مشغول دلالی است. به مرور چهرهی بازیکن معصوم گذشته از ذهنها پاک شد؛ بازیکنی که فوتبال کار دومش و آرزو و عشقاش بود. عباس کارگر وانت داشت. صبح از ترهبار هندوانه بار میزد و بعدازظهر تمرین فوتبال میکرد. حمید درخشان هم همینطور. من خودم معلم بودم. ما از کار اولمان ارتزاق میکردیم، نه از فوتبال. خب چیزی که از دل بلند میشود لاجرم بر دل هم مینشیند. مردم بهدلیل آن صفا و صمیمت بازیکنان فوتبال را دوست داشتند، اما الان نمیتوانند این بازیکنان را دوست داشته باشند.
مدام میگویند چرا این بازیکنان مثل قدیمیها نیستند. گذشته مال گذشته است. مگر ما چهقدر به این بازیکنان درس دادهایم که میخواهیم درس پس بگیریم؟ ما چهقدر در رفتارهایمان پایبند اصول بودهایم؟ ما چهقدر توانستیم جلوی بازیکنسالاری را بگیریم؟ انصاف و اعتدال در کار نیست. وقتی یک دزد را هم دستگیر میکنند، میپرسند چرا دزدیدی؟ یکی مرض دزدی دارد و دیگری واقعاً نیازمند و فقیر است. ولی ما از بازیکنانمان نمیپرسیم که چرا فلان کار زشت را مرتکب شدهاند و فقط جاروجنجال راه میاندازیم که فوتبالیستها همهشان کثافتند؛ از آبدارچی باشگاه تا مدیر همه دزد و دلالند و...
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
اگر استقلال و پرسپولیس نباشند...
سالن ورزشی را چالهی تعویض روغن کردند!
از قهقهی عابدزاده تا فریاد هاشمینسب
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.