X

داستان سکوهای چهل‌تکّه

داستان سکوهای چهل‌تکّه -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 4 نفر
 
هواداران سرخآبی
بررسی افسانه‌ی دوقطبی سیاسی ـ اجتماعی در میان هواداران سرخآبی

پیش‌خوان- درباره‌ی هواداری، جانب‌داری، مرزبندی، تعصب و رقابت، میل[ فردی، خانوادگی، قشری و...] همواره به‌عنوان مهم‌ترین عامل، پدیدار می‌شود. این میل می‌تواند تابع عوامل کاملاً شخصی باشد یا عوامل محیطی، روان‌شناختی، اجتماعی یا فکری و عقیدتی؛ خواه هواداری یک حزب و مرام سیاسی باشد، یا یک شخصیت (آیکُن)، یک سبک زندگی (لایف استایل) و هر چیز دیگر.

 فوتبال، از همان ابتدا ـ مثل هر پدیده‌ی دیگری که مستلزم رقابت است؛ خواه سیاست باشد یا تجارت و... ـ مفهوم هواداری، جانب‌داری و جهت‌گیری‌های فردی و جمعی را همراه خود داشته و تاکنون، این مشخصه، با وجود فراز و فرودهای بسیار که در ساختار خرده‌فرهنگ‌های هواداری فوتبال رقم خورده، در آن حفظ شده‌است. برای تبیین این مسئله، بهترین مثال، از خاستگاه فوتبال ـ جزیره‌ی بریتانیا ـ است. از آغاز ظهور این ورزش و رویکردهای هوادارانه، بخشی از گروه‌های اجتماعی، اقشار، اصناف و [با مسامحه] طبقات، هوادار تیمی خاص بوده‌اند؛ مثلاً رقابت و مرزبندی میان منچستریونایتد و لیورپول در تاریخ فوتبال زبان‌زد است و براساس روایت‌های موجود، ریشه در رقابت دو قشر دارد. یکی مجموعه‌ی اقشار ملوانان، دریانوردان و تاجران در «مرسی‌ساید» (جایگاه بندر لیورپول)؛ یعنی کسانی‌که از راه دریا (طریق امرار معاش سنتی در جزیره‌ی انگلیس) ارتزاق می‌کردند و دیگری [که نسبت به مورد اول متاخر بود] خرده‌فرهنگ کارگری ـ صنعتی موجود در منچستر؛ جایگاه آغاز انقلاب صنعتی در انگلستان و قطب حضور این قشر. یا در شهر لندن، تیم‌های بزرگی چون آرسنال، چلسی، تاتنهام، وستهام و... هرکدام بر اساس تعلقات منطقه‌ای ـ قشری شکل‌گرفته‌اند؛ اما در حال حاضر بخش قابل توجهی از این تعلقات و ریشه‌ها دگرگون شده و فرهنگ هواداری فوتبال در بریتانیا مانند بسیاری از کشورهای دیگر تابع تعلقات شخصی، ارثی ـ خانوادگی و جغرافیایی است و دیگر در گرو خواست جمعی قشر و گروه خاصی نیست. در کشورهای دیگر صاحب فوتبال هم، تنها بخشی محدود از گروه هواداران تیم‌های بزرگ، تیم مورد علاقه‌شان را براساس گرایشات سیاسی ـ قومی (کاتالونیا و باسک، بارسلونا و بیلبائو در اسپانیا) و گرایشات مذهبی، نژادی، منطقه‌ای (تیم‌هایی مثل لاتزیو، یوونتوس، آ.ث. میلان و ناپولی در ایتالیا) سایر گرایشات جمعی و متقدم، انتخاب می‌کنند؛ و روزبه‌روز، نسل‌های جدید براساس معیارهای فردی‌تر مثل حضور آیکُن‌ها و ستاره‌ها، پرهوادار بودن (پیوستن به جماعت)، همیشه‌قهرمان‌بودن (جایگاه برتر تضمین‌شده)، حتّی ضدّیت با چهره‌یی خاص یا مانند دیگران نبودن و... جانب‌دار یک تیم می‌شوند.

یک- برای ورود به این بحث در چارچوب ایران، یک چیز را باید از ابتدا به خاطر سپرد و با پیش‌زمینه‌ای از آن وارد شد. فوتبال در ایران، همواره دولتی یا به‌نوعی وابسته به دولت بوده است؛ اگرچه مواردی از تیم‌های شخص‌محور یا مردمی موجود بوده یا هستند، امّا هیچ‌گاه به دایره‌ی پرطرف‌داربودن و نمادشدن راه نیافته‌اند. به‌ویژه درباره‌ی تیم‌های استقلال و پرسپولیس، این التزام دولتی‌بودن را در پس‌زمینه‌ی هر بحثی باید با خود داشت. پس نمی‌توان مانند کشورهای دیگر، تجمّع ـ مقطعی یا مداوم  ـ اقشار خاص پیرامون این دو تیم را به شکل‌گیری مرزبندی‌های واقعی و پایگاه‌های مشخص اجتماعی تعبیر کرد. هویت گروه‌های هواداری فوتبال در ایران بیش از هر چیز، چهل‌تکه‌است و این چهل‌تکه‌بودن مدیون بسیاری از عوامل، از جمله فوتبال دولتی‌ست...

برای بررسی این روایت‌ها و عوامل، باید سراغ ریشه‌ها رفت؛ پس بحث ما شامل دوران پس از انقلاب اسلامی نمی‌شود و تنها به واکاوی خاستگاه دو تیم در سال‌های ابتدایی باید پرداخت.

دو- یک گزاره‌ [ترکیبی از عقاید قدیمی و جدید] درباره‌ی رقابت سنتی دو تیم پایتخت بر سر زبان‌هاست که بیش‌تر به افسانه می‌ماند. «پرسپولیسی‌ها، بیش‌تر از طبقات فرودست، محلات جنوب شهر، زمین‌ها و آدم‌های خاکی، یقه‌آبی‌ها، پرولتاریا و... هستند و استقلالی‌ها، بیش‌تر متشکل‌ند از شمال‌شهری‌ها، بورژواها، سوسول‌ها، یقه‌سفیدها و...».شاید خواندن و فکرکردن به این گزاره، الان مسخره یا دور از ذهن به نظر برسد؛ اما زمانی بسیاری به آن باور داشتند. باوری که بیش از هرچیز ساخته و پرداخته‌ی فرهنگ چپ‌خوی دارای سیطره در دهه‌های سی و چهل خورشیدی (دهه‌هایی که فوتبال کم‌کم در ایران بدل به مسئله‌ای مهم شد) بودند. پرسپولیس [از برخی نظرات] ریشه در تیم شاهین داشت و میراث شاهین را به‌عنوان نماد اعتراض به وضعیت موجود رژیم پهلوی یدک می‌کشید و استقلال [در آن‌زمان «تاج»] به دلیل نام‌اش و برخی چهره‌ها که در اداره‌ی آن دست داشتند، منتسب به مدافعان وضع موجود و هواداران نظام پهلوی بود. از آن‌جا که ذهنیت قطب‌ساز فرهنگ چپ‌خو، لاجرم بر این بود که دو قطبی شمال و جنوب، پرولتر و بورژوا را در ذهن‌ها مسلط کند، به این افسانه ـ روایت، دامن می‌زد. امّا ریشه‌های این افسانه در کجاست؟ و چرا اصلاً باید آن را افسانه شمرد؟

سه- براساس واقعیت‌های تاریخی موجود، هر دو تیم از بدو تأسیس (با نام‌های پرسپولیس و تاج، حتی باتوجه به ریشه‌های سابق‌شان شاهین و دوچرخه‌سواران) پیوندهایی واضح و مشخص با نظم الیگارشیک (اشراف‌سالاری سیاسی و اقتصادی) موجود در نظام پهلوی داشتند و این پیوندها به نفع روایت ـ افسانه‌، نادیده گرفته شدند. حال، ابتدا باید نگاهی کرد به ریشه‌های این دو تیم. پرسپولیس، ریشه در شاهین دارد. شاهین، تیمی که در 1321 توسط دکتر عباس اکرامی تأسیس شد و بعدها تبدیل شد به نماد اعتراض و مخالفت. اکرامی نه یک چهره‌ی روشن‌فکر چپ یا اپوزیسیون بود و نه یک اشراف‌سالار حکومتی؛ معلم تکنوکراتی بود که در انگلستان تحصیلات عالی را سپری کرده ‌بود و با تأثیر از فوتبال بین‌المللی، ارتباطاتی خوب با رییس وقت فیفا و منش آرمان‌گرای فرهنگی، اخلاقی و آموزشی، باشگاهش را تأسیس کرد و البته در طول دوران کاری خود مناصب و مشاغل حکومتی بسیاری را هم تجربه‌کرد. اکرامی با تأکید بر لزوم درس و اخلاق شاگردانش، نسلی پرورش داد که بیش از هرچیز در تاریخ فوتبال ایران، به‌واسطه‌ی فرهیختگی، داشتن تحصیلات عالی و سایر ویژگی‌های تکنوکراسی ورزشی، هنوز نادر و انگشت‌شمارند؛ امثال کلانی، بهزادی، برومند، دهداری، شیرزادگان، جعفر کاشانی، برادران وطن‌خواه و... . شاهین در سال‌های ابتدایی با دیگر تیم مطرح تهران یعنی «دارایی» رقابت و هم‌آوردی داشت و بعدها با به‌وجودآمدن دوگانه‌ی شاهین ـ تاج، سکوهای هواداران شاهین، شاید در مقطعی [خصوصاً بعد از کودتای 28 مرداد]، براساس رقابت و تعارض پیشین با تیمی که گرایشات حکومتی عیان‌تری داشت (تاج) و به خاطر نبود آلترناتیو مناسب ـ مثلاً یک تیم کاملاً مردمی و غیردولتی ـ حامل خواست‌های اعتراضی جمعی از مخالفان حکومت و گروه‌های اجتماعی شد؛ اما امیال اداره‌کنندگان آن بیش از هرچیز تابع خواست حکومت بود و حتی درنهایت، انحلال آن هم در ادامه‌ی همین رویه شکل گرفت. پس می‌توان دید که فرض تشکل اکثریت هواداران شاهین [و به تبع آن پرسپولیس] از گروه‌های اجتماعی کم‌درآمد، فرودست و... و عدم حضور اقشار روشن‌فکر، تحصیل‌کرده و بادرآمد بیش‌تر در، خیل هواداران آن، نادرست است.

چهار- پس از انحلال تیم شاهین، یکی از بزرگ‌سرمایه‌داران زمان «علی عبدُه» که روابطی قدرت‌مند با دربار داشت و شریک تجاری فاطمه پهلوی (خواهر شاه) و همسرش ارتشبد خاتم بود، با رایزنی و صرف هزینه‌های مالی، توانست بازیکنان بازمانده از شاهین را در پرسپولیس جمع کند. در پرسپولیس نه آرمان، آرمان اساسی شاهین و مؤسس‌اش بود و نه همه‌ی موج خواست‌های اجتماعی ـ سیاسی سکوهای آن‌تیم را به‌صورت خودکار به ارث برد. اگر هواداران شاهین هوادار پرسپولیس شدند، بیش از هرچیز به‌خاطر انتقال بازیکنان (آیکُن‌ها) مثل کلانی، بهزادی و... بود. امّا هم‌چنان افسانه‌ی نماد اعتراض بودن بر سر زبان‌ها بود؛ گرچه شاهدان آن‌سال‌ها گفته و نوشته‌اند که روح شاهین هیچ‌گاه تمام و کمال در پرسپولیس حلول نکرد. در پرسپولیس سال‌های بعد تا زمان انقلاب، علاوه بر نسل تحصیل‌کرده و تکنوکرات شاهین، هم علی پروین چهره شد که از خانواده‌ای سنتی در کوچه‌های پایین‌شهر آمده بود و به دنبال درس و تحصیل نبود، هم عزیز اصلی که در زمان دروازه‌بانی تیم ملی حاشیه‌های فردی بسیاری از جمله کتک‌زدن داور و خبرنگارها و محرومیت‌های عجیب داشت، هم شهرستانی‌های درخشان مثل صفر ایران‌پاک، هم بچه‌مذهبی‌های [بعداً انقلابی] مثل محمد دادکان و هرکدام از این‌ها از قشری متفاوت آمده بودند. در میان هواداران شناخته‌شده‌ی پرسپولیس در آن دوران هم مرتضی احمدی بازیگر و خواننده را می‌توان دید، هم محمدعلی سپانلو شاعر و روشن‌فکر یا مسعود کیمیایی فیلم‌ساز، و هم چهره‌های حکومتی مثل خواهر وشوهرخواهر شاه و یا چهره‌هایی مثل «علی مانگو» و «ممد بوقی» که لیدرهای معروف پرسپولیس در سکوها بودند و هیچ گرایش سیاسی ـ اجتماعی خاصی نداشتند.

پنج- در میانه‌ی بحث رابطه‌ی جهت‌گیری‌های سیاسی و هواداری‌های فوتبالی آن‌زمان، یک‌ مورد خاص قابل توجه است. پرویز قلیچ‌خانی که به‌نوعی سیاسی‌ترین فوتبالیست تاریخ ایران به‌شمار می‌رود و هم در تیم استقلال(تاج) دو فصل در دو مقطع بازی کرد و هم در پرسپولیس (یک فصل). زاده‌ی یک خانواده‌ی ‌فقیر و کارگری که در فعالیت‌های سیاسی گسترده با گرایش مارکسیستی و در ارتباط با چریک‌های فدایی خلق شرکت داشت و بسیاری از حرکات دانشجویی را هم سازمان‌دهی می‌کرد، در نهایت در سال 1350 توسط ساواک بازداشت و مجبور به مصاحبه‌ی تلویزیونی و اعلام ندامت شد. قلیچ‌خانی که در آن‌سال‌ها بزرگ‌ترین ستاره‌ی فوتبال ایران و محور تیم ملی بود، مجموعاً در دوران حرفه‌ای‌اش در هشت باشگاه مختلف داخلی و یک باشگاه خارجی بازی کرده بود؛ اما تعهدی نسبت به تداوم حضور در یک تیم خاص، یعنی پرسپولیس که قرار بود نماد اعتراض و اپوزیسیون باشد، نداشت؛ این هم شاهدی دیگر.

شش- اما درباره‌ی استقلال یا همان تاج سابق. محوریت این گزارش، بر شرح اقشار شکل‌دهنده‌ی تیم و هواداران پرسپولیس گذاشته شد؛ زیرا فرض گزاره‌ی افسانه‌ای، بیش از هرچیز بر ضدیت پرسپولیس با تاج استوار است و تمام دلایل نادرست بودن افسانه، با جزییات در مورد این تیم هم صدق می‌کند. تاجی که با توجه به نام‌اش و گردانندگانی چون تیمسار پرویز خسروانی ـ که کاملاً مرتبط با ساختار حکومت پهلوی بودند ـ ماهیتی به‌مراتب آشکارتر در ارتباط با حکومت داشت و طبیعی بود که مخالفان کم‌ترین ارتباط و سمپاتی را با این تیم داشته باشند. اما باشگاه تاج توسط «علی دانایی‌فر» یکی از قهرمانان ورزش دوومیدانی و از اولین بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران و برخی همکاران‌اش ـ از جمله قهرمانان رشته‌ی دوچرخه‌سواری ـ با نام «دوچرخه‌سواران» به عنوان یک تیم مردمی تأسیس شد و از ابتدا چنین ماهیتی نداشت. پس از گذشت چند سال با توجه به ناتوانی در اداره‌ی باشگاه به‌صورت خصوصی، آن‌ها در واقع قربانی ورزش دولتی و ناگزیر به شراکت با امثال خسروانی، شیخان و اسدالله علم (نخست‌وزیر وقت) شدند و نام تیم به «تاج» تغییر یافت تا شاید نمادی از سلطنت و وضع موجود باشد. در حقیقت می‌توان اشتراکاتی جالب‌توجه دید، میان اهداف کسانی که هویتی جعلی برای تاج ساختند، با کسانی که می‌خواستند پرسپولیس را قهراً نماد اعتراض کنند؛ هر دو بازوهای ساخت افسانه‌ی دوقطبی سیاسی، طبقاتی و اجتماعی بودند. گردانندگان سال‌های بعد تاج شاید دل‌شان می‌خواست همه‌ی مدافعان وضع موجود را زیر این پرچم جمع کنند و لابد هیچ مخالفی را هم به این دایره راه ندهند؛ اما در عمل چنین چیزی غیرممکن بود. در تاریخ استقلال هم، مثل پرسپولیس، هم بازیکنان تحصیل‌کرده، تکنوکرات، نظامی و قهرمانان سایر رشته‌های ورزشی هستند؛ مثل علی دانایی‌فر، علی جباری، ناصر حجازی، محمدرضا عادل‌خانی، بیوک جدی‌کار، محمود بیاتی و... هم چهره‌هایی با صبغه‌ی سنتی‌تر مثل منصور پورحیدری، حسن روشن و اکبر کارگرجم، یا چهره‌ای مانند جهانگیر کوثری که بعدها راه رسانه و سینما را در پیش گرفت. در بین هواداران مشهور این تیم در آن سال‌ها، در عین حال که نام شاه، فرح و فرزندشان (که چندی هم ـ به شوخی و فرمایشی ـ در این تیم بازی می‌کرد) به چشم می‌خورد، هم لیدرهای مشهور مثل «سهراب تُرکه»، هم امثال ستاره‌های مشهور سینمای فارسی بودند و هم چهره‌های روشن‌فکر چپ‌گرا مثل اسفندیار منفردزاده آهنگ‌ساز یا خواننده‌ی مشهوری که بیش از هرچیز در آن زمان به سیاسی‌بودن و زندان‌رفتنش شهرت داشت... پس باز هم می‌بینیم که افسانه را بهتر است، به‌درستی، فراموش کنیم!

هفت- حالا بعد از سال‌ها و دهه‌هایی که بر این دو تیم پرطرف‌دار و کهن‌سال گذشته، و با فراموشی افسانه‌های دست‌ساز، بهتر از هر زمان می‌شود دید که داستان ساده‌تر از این حرف‌ها، این بازی‌های روشن‌فکرانه یا تحلیل‌های بالادستی و برج‌عاج‌نشین است. فرهنگ هواداری و جانب‌داری، نه متأثر از جریان‌های سیاسی ـ اجتماعی یا دل‌خواه این و آن، بلکه تابع امیال فردی‌ست و امیال فردی هم تابع عوامل بی‌شمار شخصی، اکتسابی، محیطی و وراثتی و یا شاید بر اثر یک حادثه‌ی خاص و علاقه‌ی ناگهانی. مثل منی که هوادار استقلال هستم چون برادران بزرگ‌ترم استقلالی بوده‌اند و از آن‌ها به ارث برده‌ام و مثل برادران من که با دیدن یک بازی از شاهین یا شاهرخ بیانی شیفته‌ی استقلال شده‌اند و حتی با وجود رفتن الگویشان به تیم مقابل از این علاقه دست نکشیده‌اند و یا مانند دیگری که در ابتدا صرفاً به خاطر علاقه‌اش به رنگ قرمز یا کاراکتر و شمایل منحصربه‌فرد احمدرضا عابدزاده عابدزاده پرسپولیسی شده؛ بدون این‌که بداند او هم زمانی استقلالی بوده!

و این است داستان سکوهای چهل‌تکه؛ رواندازی که قرار است همه را به‌یک‌اندازه گرم کند.

 

منابع برای رفع ابهامات و تفصیل توضیحات

1- لارودی، اردشیر و امیرپور، مهدی، تنها فوتبالیست سیاسی، پرویز دهداری بود؛ خاطرات اردشیر لارودی از شکل‌گیری باشگاه‌های فوتبال در ایران، هفته‌نامه‌ی شهروند امروز، ضمیمه‌ی ماهانه‌ی تاریخ شفاهی، شماره‌ی 2، آبان 87.

2- ناصری، امیرحسین. ظهور آبی و قرمز در تاریک‌خانه‌ی سیاست، روزنامه‌ی اعتماد، شماره‌ی 1513، 22 مهر 86

3- شهابی، هوشنگ (مولف) و رجبی، بهرنگ (مترجم). جدال تاج و پرسپولیس؛ درباریان و مخالفان (برگرفته از مدخل دانش‌نامه‌ی ایرانیکا درباره‌ی شهرآورد تهران)، پای‌گاه اینترنتی «تاریخ ایرانی»، دوشنبه 2 تیر 1393

4- حدادپور، مهدی. ظهور و سقوط سلطنت مدیران در پرسپولیس؛ شیرخواره‌ی 41 ساله، روزنامه‌ی «گُل»، شماره‌ی 853، 21 دی 87

5- ربیعه، نازنین. شناخت‌نامه‌ی علی عبده؛ پسر دادستان، برادر حاکم و پدر پرسپولیس، روزنامه‌ی اعتماد، شماره 1278، 16 آذر 85

6- عالی، علی. فوتبالیست‌های تحصیل‌کرده‌ی پرخاش‌گر، روزنامه‌ی دنیای فوتبال، شماره‌ی نامعلوم (حافظه‌ی ناتوان نویسنده!)

7- سی سال تاریخ باشگاه پرسپولیس؛ از شاهین تا پیروزی، انتشارات کیهان

8- باسوادهای عصر فیلم‌فارسی و بی‌سوادهای قرن ارتباطات؛ تحصیلات در میان فوتبالیست‌های قدیمی و جدید، روزنامه‌ی اعتماد، شماره‌ی 1317، 5 اسفند 85

9- افشار، ابراهیم. هنوز از کلاهت می‌ترسیم؛ گزارش-قصّه‌ی باشگاه دارایی، هفته‌نامه‌ی همشهری «تماشاگر»، شماره‌ی 179

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

اگر استقلال و پرسپولیس نباشند...

فساد، هیجان، تنش

سالن ورزشی را چاله‌ی تعویض روغن کردند!

تعصب یعنی حفظ کردن و نگهداری

از قهقه‌ی عابدزاده تا فریاد هاشمی‌نسب

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی