آنچه امروز بهعنوان گمشدهی معماران مورد توجه است، بیشتر جنبههای زیباییشناسانهی اثر معماریست؛ در حالیکه معمار با اثر خود به رفتار و احساسات مخاطبین شکل میدهد. در اصل در هر فضایی، مجموعهی رفتار و احساسات انسان، تحتتأثیر شکل و دادههای فضا تغییر کرده و تنظیم میشود. یعنی رفتار انسان بهوسیلهی در و دیوار و ابعاد و رنگ و نور نیز شکل میگیرد؛ زیرا در حقیقت این ظرف مکان است که به شما میگوید که چهطور حرکت کنید، از کجا بپیچید، از کجا نور بگیرید و در کجا غذا بخورید. بنابراین وقتی یک معمار شروع به طراحی ساختمان میکند، در حقیقت تصمیم میگیرد که چگونه زندگی مطلوب را برای مخاطبش محقق گرداند.
بهمرور در حوزهی معماری، بیشتر چگونگی شکل ساختمان و زیبایی ظاهری آن بر نحوهی زندگی انسان غلبه پیدا کرد و موضوع علم معماری بر اینکه شکل ساختمان و ترکیبات آن چگونه باشد، متمرکز گردید. این در حالی است که معماری حسب تعریف باید بتواند تمام ظرفیتهای بالقوهی انسان را به فعلیت درآورد و در تحقق کمال انسان یاری رساند.
باید توجه داشت که زیبایی، تنها یکی از مجموعهی تمنیات روح انسان از یک اثر معماری است. افراد در اثر معماری به دنبال تعادل، امنیت، سکینهی خاطر و... نیز هستند. چنین تلقی محدودی از معماری در اثر گرایشاتی بود که در دورهی مدرن ایجاد شد و در نتیجهی آن، تعریف انسان از اساس تغییر کرده و آن وجود معنوی مورد خواست انسان که باید در اثر معماری تحقق پیدا میکرد، کمکم تنها به یک زیبایی ظاهری تقلیل یافت. در حالیکه زیبایی هم در فرهنگ ما و هم در فرهنگ سنتی مغرب زمین به معنی جمال یعنی تجلی کمال بود. اما امروزه آنچیزی زیباست که به چشم خوش بیاید، یعنی آن جمیع جهات کمالیه، صرفاً به یک نوع زیبایی و خوشایندی بصری تقلیل یافته است.
عَمَرَ بهعنوان ریشهی لغت معماری به معنای بهمنصهی ظهور رساندن کلیهی استعدادهای انسان و یا بهیک معنا آبادانی اوست. آبادکردن نیز به معنای به فعلیترساندن استعدادهای بالقوه است. بدین معنا معمار کسی است که میتواند استعدادهای انسان را به فعلیت درآورد.
Architectureدر زبان لاتین نیز از حیث بازگشتن به بنیانهای یک چیز، ما را متوجه این میکند که در حقیقت معمار باید آن جنبههای پنهان و بنیادین را بهمنصهی بروز برساند. اما Engineerدر کلیترین صورت خود با استخدام امکاناتی که در طبیعت وجود دارد، راه بهرهبرداری بیشتر انسان از آنها را فراهم میکند. بهصورت دقیقتر مهندس در کلام ما کسی است که اندازه و نسبت میان عناصر را بهدرستی میشناسد.
در گذشته، مهندسی و معماری همخانواده بودهاند؛ ولی در ادامه از یکدیگر جدا شدهاند؛ لذا در حال حاضر نیاز به آشتی مجدد میان جنبههای انسانی در معماری با جنبههای محیطی و مهندسی وجود دارد. در ادامه به بررسی اجمالی سیر تطور تاریخی این دو حوزه در دنیای مدرن و وضع آنها در حال حاضر میپردازیم.
سیر تطور تاریخی معماری و مهندسی مدرن
پیش از انقلاب صنعتی، مهندسی و معماری قابل تفکیک نبودند. یعنی یک معمار هم به طرح بنا و هم به کیفیت ساخت و ایستایی آن فکر میکرد. لذا شواهد تاریخی و مکتوبات نشان میدهد که در گذشته معمارانی وجود داشتند که هم جنبههای ایستایی و هم جنبههای شکلی فضا را میفهمیدند.
اما بهجهت پیچیدهشدن این جنبهها و همچنین تخصصیشدن و جدایی علوم، بعد از انقلاب صنعتی، کمکم هرکدام از این جنبهها به یک حوزهی تخصصی واگذار شده و از یکدیگر منفک شدند. بهخصوص وقتیکه علوم ساختمانی و عناصری که ساختمان را تشکیل میدادند، مثل فلز، حضور جدیتری پیدا کردند.
لذا با گسترش حوزهی دانش دیگر این امکان وجود نداشت که یک نفر به تعبیر رایج هم معمار باشد و هم مهندس. در این شرایط مهندسان عملاً بیشتر میتوانستند در حوزهی معماری دخالت کنند و آن جنبههای معمارانهی -کیفیت زندگی- را کنار بگذارند. چراکه پس از انقلاب صنعتی مهاجرت گستردهای از روستاها به شهر صورت گرفت و این امر نیاز به احداث سریع و انبوه ساختمانهای جدید را در پی داشت. بنابراین کمکم ساختمان حکم سرپناهی برای عموم مردم را پیدا کرد و دیگر جنبههای معماری آن مورد غفلت قرار گرفت. در این راستا مهندسین معمار بهدنبال پاسخ به نیاز حداقلی عموم رفته و دیگر به جنبههای زیباییشناسانه و انسانی توجه مناسبی نداشتند.
از سوی دیگر برخلاف جریان عمومی جامعه، صاحبان ثروت هنوز میتوانستند به جنبههای ذوقی بنا نیز توجه داشته و خواهان ساختمانهایی با ویژگیهای خاص باشند. بنابراین این قشر کمکم مشتری معماران شده و یک گروه منفک از خواست عمومی را شکل دادند. لذا معماران عموماً مشغول به طراحی کارهای ویژه و منحصر شدند. البته در این دوران مهندسینی نیز وجود دارند که علاوه بر توجه به جنبههای ایستایی یک بنا، آن امر را تا مرز هنر پیش میبردند.
در تداوم سیر تحول معماری در نسبت با علوم مهندسی، مکتب «بوزار» فرانسه ظهور میکند. بوزار، مکتب تلقی معماری با تکیه بر جنبههای هنری آن است و معماران در این روش طرح خود را عموماً بهصورت تابلوی نقاشی تهیه میکنند؛ ولی تعداد زیادی از آثار آنها اصلاً ساخته نمیشود. یعنی در حقیقت معمار آن زمان با فراهم کردن نقاشی معماری، ارضا میشود و تعلق زیادی به ساختن بنا احساس نمیکند؛ چراکه در زمانی که این مکتب در فرانسه حاکم است، عمدهی ساختمانها را مهندسان بهصورت انبوه برای تودهی مردم میسازند. لذا تحصیلکنندگان دانشکدهی بوزار پاریس، به این سمت سوق پیدا میکنند که آنچه در ذهن و خیال خود دارند را بهمنصهی ظهور برسانند و آرمانهای شکلی مورد نظر خود را نقاشی کرده و عرضه کنند. در نتیجه برای ایشان صرفاً نوآوری و خلاقیت هنری اهمیت بیشتری مییابد.
بنابراین عامل دیگر در انزوای معماری، تلقی هنری صِرف پیداکردن از آن بود. چراکه پس از گسترش مدام علوم و انفکاک روزافزون مهندسی و معماری، بالطبع معماران علاقهمند بودند وجه هنری کار خود را از دست ندهند. در نتیجه بهمرور معماری تبدیل به یک نوع فعالیت هنری تفننیِ مناسب برای خواص شد.
اما در آلمان، نگاه دیگری به معماری ظهور میکند که جنبههای مهندسی آن بیشتر است. همین امر سبب شکلگیری مکتب «باوهاوس» میشود. گرایش باوهاوس و تمام آثاری که واضعان و پیروان این مکتب دارند، یک نوع گرایش بهسمت معماری همراه با جنبههای مهندسی بسیار جدی است. حتی در بیانیهی باوهاوس نوعی محکومیت برای نوع نگاه آن زمان به تاریخ، هنر و تبعیت از آنها وجود دارد. براساس نگاه مکتب باوهاوس، معماری با استفادهکردن از مواد و مصالح، برای پاسخگفتن علمی، منطقی و درست به نیازهای انسان شکل میگیرد. لذا مواد و مصالح باید صرفِنظر از تاریخ، سبک و گرایشهای هنری بهصورت کاملاً معقول شناسایی شده و بهطور کاملاً علمی بهکار گرفته شوند. بدین جهت آثار معماری این مکتب، آثاری هستند که بهصورت بسیار علمی و با محاسبات مهندسی بسیار خاصی ایجاد شدهاند.
بنابراین بهتسامح میتوان گفت باوهاوس یک مکتب مهندسی معماری و بوزار یک مکتب هنری معماری است. نکتهی قابل توجه آنکه بسیاری از آثار دورهی باوهاوس همانند بوزار از جملهی تولیدات انبوه نبودند؛ بلکه بیشتر حالت کارهای خاص و مختص خواص را داشتهاند.
اما بنیانگذاران باوهاوس و کسانی همچون موهولیناگی و برخی دیگر از کسانی که در این مکتب تربیت میشوند، با همین فکر به آمریکا میروند و در آنجا مکتب شیکاگو را بنیان میگذارند. در آمریکا سبک و نوع ساختمانهایی که بر اثر کار این مکتب از زمین میروید و شهر شیکاگو و سپس نیویورک و منهتن را به وجود میآورد، بهگونهای است که جنبهی مهندسی و بهعبارت بهتر صنعتی آن، بسیار بر جنبهی معماری غالب است.
البته پیشرفت علوم ساختمانی نیز در این رویداد بیتأثیر نبوده و بهواسطهی متنوعگشتن مواد و مصالح و تکنولوژیهای ساخت و همچنین جدیشدن مسئلهی مهندسی، خودبهخود معماری به معنای هنری کلمه مضمحل گشته و در نتیجه این مهندسی که ایستاییِ بنا را تأمین میکند، محور اصلی کارها را تشکیل میدهد. کیفیت توزیع فضاهای داخلی نیز بعد از «لوکوربوزیه» که پلان آزاد را بنیانگذاری میکند، متحول میشود و اساس ساختمان بهصورت تعدادی ستون و تعدادی صفحهی افقی که آنها را قطع میکند، درمیآید. بدینترتیب یک ساختمان متشکل میشود از تعدادی ستون عمودی و تعدادی صفحهی افقی و لفافی به دور آن و مقداری تقسیمات داخلی مستقل از سازه و کاملاً آزاد. اجرای چنین طرحی، تنها نیازمند یک مهندس محاسب است.
بنابراین با هجوم و گسترش علم ساختمانسازی، کمکم معماری و جنبههای انسانی آن رو به تنزل میگذارد؛ یعنی با اینکه علیالقاعده باید ایدهی اصلی و معمارانهی بنا یا شکل آن را معمار فراهم کند و چگونگی ایستایی آن به مهندس محاسب واگذار شود، دیگر نیاز جدی به ایدهی معمار وجود ندارد و کیفیت ایستایی بنا، بر ارزشهای معمارانهی آن سبقت میگیرد.
مطابق سیر تاریخی که ذکر شد، نگاه علمی و مهندسی به حوزهی معماری بهطور مداوم قویتر شده است؛ چنانکه اکنون سخن از «معماری هایتک» مطرح میگردد. در چنین حالتی است که معماری تبدیل به نوعی ترکیب از دانش مهندسی به معنای آشنایی با مواد و مصالح و نحوهی ایستایی و ایدههایی برای ساخت میشود.
در حال حاضر معمار بهجهت تخصصیشدن حوزههای تأسیسات، ایستایی، نوع تقسیمات داخلی، مسائل نورپردازی، مسائل امنیت و مسائل فراوان دیگر با انواع حوزههای تخصصی مواجه است. بنابراین معمار ناچار خواهد بود بهعنوان یک «رهبرِ ارکستر»، تنها به هماهنگی بین این دادهها بپردازد و توجه ویژه به نقش انسانی خود را تقلیل دهد. در حالیکه در حقیقت باید تصمیمگیری در باب شکل کلی اثر و چگونگی روابط اساسی درونی آن بر عهدهی معمار بوده، و چگونگی تحققیافتن آن به یاری تعداد زیادی از شاخههای مختلف مهندسی صورت پذیرد. لذا نیاز به یک رفتوبرگشت مستمر میان معمار و مهندس وجود دارد تا به یک توافق نهایی برسند.
ظهور معماری پستمدرن
در تداوم سیر فوق، اکنون با ظهور گرایشهای پستمدرنیستی در معماری، مسئلهی تخریب طبیعت و همچنین نحوهی استفاده از انرژی و اتلاف آن در ساختمانهای کنونی مورد توجه جدی قرار گرفته است. در این راستا لزوم تجدیدنظر در معماری و سازگاری و آشتی آن با طبیعت و همچنین ضرورت گرایش به معماری پایدار طرح گردیده است. از سوی دیگر این رویداد، موضوع معماری را بهسوی توجه بیشتر به خواستها و نیازهای انسانی میبرد.
در این زمینه نیز تعدادی از معماران مطالبی عرضه کرده و بحث از آشتی با محیط یا مفاهیمی همچون «حس مکان»، رفتارشناسی محیطی و امثال آن را طرح نمودهاند. بدین معنا اگر مکانی طراحی میشود، باید «انسانی» بوده و انسان در آن مکان احساس «تعلق» نماید. چنین رویکردی برخلاف رویکرد دورهی مدرن است که در آن سخن از سبک بینالملل یعنی وجود یک معماری جهانی به میان میآمد.
در کل بهنظر میرسد زمانی آثار شایسته پدیدار خواهد شد که میان وجوه اصلی معماری یعنی فهم خواستها و نیازهای انسانی که میتوان آن را «بینش معمارانه» نامید و همچنین فهم ظرفیتهای محیط که بهعبارتی همان «دانش معماری» است، ترکیبی وحدتیافته فراهم شود. زیرا معماری محل ازدواج میان خواستها و نیازهای انسانی و ظرفیتهای محیطی است. در حال حاضر این عدم ترکیب، خسارات بسیاری را در حوزهی مهندسی و معماری باعث شده است.
سردرگمی در معماری
یکی از مسائل مهم در دورهی پستمدرن، مسئلهی هویت است. یعنی در مواجههی با دیگری این سؤال برای ما مطرح میشود که «ما که هستیم؟». در حوزهی معماری هم با اینکه سابقهای مشعشع و طولانی در آن داریم و صاحب آثاری عظیم و فاخر هستیم، ولی در مواجههی با غرب دچار نوعی بیهویتی شدیم. ما در حال حاضر نه از دیگران تقلید میکنیم و نه کار خودمان را میکنیم، بلکه در حال تولید یک چیز بیمعنایی در حوزهی معماری هستیم. البته بهدلیل وجود آن سابقهی درخشان بهناچار از این وضعیت خارج خواهیم شد و به سمتی خواهیم رفت که توجه کنیم که ما که بودهایم. برای نمونه من شنیدهام که در شورای شهر مطرح شده است که در تهران ساختمان مسکونی باید آجری باشد و دیگر نمیتواند بهصورت یکپارچه شیشهای ساخته شود. البته اینها شکوفههای اول بهار است و تازه دارد خود را ظاهر میکند و معلوم نیست چگونه ادامه پیدا خواهد کرد.
تاریخ معماری ایرانی، حلالمسائل وضع کنونی معماری
معماری گذشتهی ما محصول تعامل انسان مسلمان ایرانی در دورهی اسلامی است. قبل از دورهی اسلامی هم گذشتهی باارزشی داریم. کسانی چندهزارسال در این سرزمین با این تنوع اقلیمی و کمبودها و امکاناتش زیستهاند؛ مثلاً آسمان این سرزمین آبی و بلند است؛ برخلاف آسمان اروپا که کوتاه و ابری است؛ اینجا آب بسیار گرانقیمت و مانند جواهر است، چوب در مرکز کویر، مثل الماس ارزشمند است و... .
ذوق ایرانی در تمام طول این تاریخ در اثر تعامل بین انسان با این محیط انباشت شده و با اعتقاداتی که داشتیم ترکیبی را به وجود آورده که این آثار معماری، محصول آن است. نگاه ما به طبیعت یک نگاه آشتیجویانه بوده است. ما همیشه دست به گردن طبیعت انداختیم و با رفاقت کامل، با باد و شن و آب و گیاه، طوری عمل کردیم که زندگیمان هماهنگ با طبیعت بوده است. انسان ایرانی در مواقع مختلف تاریخی، نوعی از خواستها و نیازها را مطرح کرده و جوابی گرفته است. برای کارهای مختلفی از قبیل حمام رفتن، عزاداری، روغنگیری، سکنی گزیدن، درس خواندن و هر کاری که در آن زمان داشته سؤالی مطرح کره و جوابی گرفته است. مجموعهی آثاری که از گذشته باقیمانده است، مثل کتاب حلالمسائلی میماند که بهتدریج روش حل مسئله را آموزش میدهد. وقتی کسی اینها را مطالعه میکند، به ذوق ایرانی پی میبرد. لذا اگر امروز میخواهد رآکتور اتمی طراحی کند نیز میتواند از این ذوق بهره ببرد. این، همان دستاوردی است که گذشتهی ما به ما می دهد. اینکه گفته میشود معماری ما باید ایرانی و اسلامی باشد، یعنی اینکه هماهنگ با سیاق و روش زیستن ما در این سرزمین باشد.
رفاقت با طبیعت
سازگاریای که ما با طبیعت داشتیم، با تلاشی که امروزه برای سازگاری با طبیعت میشود ماهیتاً متفاوت است. امروزه در تلاشند که به طبیعت لطمه نزنند تا بتواند حداکثر بهرهبرداری را از آن انجام دهند. اما طبیعت برای ما مقدس بوده و آیهی خداوند است. ما این آیه را در مقابل چشمان خود قرار میدهیم. ما آب، نور و گیاه را در مقابل چشم خود قرار میدهیم و با آن زندگی میکنیم. لذا جایی که آبوهوا مساعد است، ساختمانی میسازیم که دورتا دورش باز است و از آنجا به محیط بیرون نگاه میکنیم؛ ولی مثلاً در کویر بهدلیل عدم مساعد بودن آبوهوا بهناچار دور ساختمان را میبندیم و در آن حیاط مرکزی درست میکنیم. این دو با هم هیچ فرقی ندارند. هر دوی اینها ستایش طبیعت و نگاه کردن و استفاده کردن از طبیعت است. وقتی در حیاطمان حوض درست میکنیم، یعنی میخواهیم همیشه آیات خداوند در مقابل چشمان ما باشد. در مسجد شاه اصفهان که وارد میشوید، یک سنگاب بسیار بزرگ تعبیه شده با نقوش بسیار زیبا که در آن آب است؛ نه کسی میتواند از آن بخورد و نه با آن وضو بگیرد. هیچکس نمیپرسد که این برای چه اینجاست! وجودش برای ما اصلاً عجیب نیست. اما اگر یک انگلیسی این را ببیند، میپرسد این برای چه اینجاست؛ ولی حتی بچهی دوازدهسالهی ما خیلی از وجود این سنگاب تعجب نمیکند؛ چون چیزی است که در تمام صبغهی تاریخی و ذهنی ما وجود داشته است؛ اینکه این آب با آن انعکاس و سلامت و پاکیزگی و نجابت و صورت تسلیمی خودش در مرکز قرار گرفته باشد، برای ما طبیعی است. درست همانطور که یک مؤمن باید در مسجد باشد، آن آب در آن حیاط باید قرار بگیرد. اینها همه جنبههای تمثیلی و حرفهایی است که میتوان در طول تاریخ مشاهده کرد. اما امروز شما با ماشین خود به پارکینگ تشریف میبرید و آنجا پیاده میشوید و با آسانسور به محل کارتان میروید و برمیگردید و سوار ماشین میشوید و بیرون میروید؛ در این حالت شما هیچ کاری با حیاط خود ندارید؛ حتی اگر گل هم داشته باشد، کاری با آن ندارید. الآن معماری خانهها بهگونهای است که شما آسمان را نمیبینید. چند وقت است که باران را حقیقتاً حس نکردهاید؟! شما فکر میکنید این آبی که از شیر آب بیرون میآید، آب است؟ این آب نیست، بلکه مایع شوینده است. آب را باید در وسعت خودش حس کرد. اما همهی اینها از مردم گرفته شده است.
آشپزخانه، قلب تپندهی آپارتمانهای جدید
تاریخ معماری ما در زمینههای گوناگون حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. علاوه بر نسبت با طبیعت، دربارهی روابط انسانی نیز نکات و ظرایف فراوانی وجود دارد. مثلاً فرد از ملک شخصی خودش مقداری را کنار میگذارد و اسمش را بیرونی میگذارد، تا مجموعهی خانوادهی خودش را در معرض ارتباط با بیرون و افرادی که از بیرون میآیند، قرار ندهد. خب مگر نمیتوانست آن را جزء خانهی خود بگذارد! چرا چنین میکرد؟ زیرا میگفت اگر غریبه بیاید، حرم من و مجموعهی خانوادهی من در رفاه کامل باشند و آنها مصون بمانند و من خودم بیرون بروم. یا نکاتی که دربارهی طراحی درب خانه بارها گفتهام.
امروز شما اولین دری را که در آپارتمان خود میبینید، درب توالت است. درحالی که در همهی خانههای قدیمی ما توالت در گوشهی حیاط و در نقطهی دورتری بود. چرا باید اینقدر نزدیک بیاید؟ واقعاً ما تا این اندازه به آن احتیاج داریم؟ واقعاً آیا باید آشپزخانه در قلب خانه باشد؟ علت این وضعیت این است که «خوردن» برای زندگی ما «قلب تپنده» شده است. اگر نگاهی به خانههای قدیمی بیندازیم میبینیم که آشپزخانه در زیرزمین است. ولی چون دیدار و گفتوگو مهم بوده است، مکانش هم در جای اصلی خانه تعبیه میشده است. از توالت و آشپزخانه هم استفاده میکردند ولی برایشان جنبهی فرعی داشته است. در کل، جنبههای انسانی بر جنبههای جسمانی وجود اولویت داشته است. اما شما به خانههای آمریکا نگاه کنید؛ یک آپارتمان که آشپزخانه در وسط خانه است و دور آن تمام فضاها حلقه زده است. زیرا حقیقتاً معده در آنجا مرکز همهی هستی است. متأسفانه ما داریم بهتدریج به این سمت میرویم. باید توجه داشته باشیم که واقعاً جایگاه پختن و خورد و خوراک در زندگی ما کجاست؟ اگر این را وسط خانه بیاوریم، اینطور میشود که در مهمانیها یا هر مراسم دیگری محوریت با خوردن است و همهی دغدغه این است که چه بخوریم؟ در حالی که تا جایی که من یادم است، اینطور نبود. وقتی مهمانی میرفتیم، بخش کوچکی از مهمانی شام یا ناهار بود و بخش مهمتر آن نشستن و صحبت کردن و دیدار با همدیگر و صحبت بزرگان و خواندن اشعار و کتاب بود. اکنون همهی آنها از بین رفته و حتی وقتی میخواهیم با دوستمان قرار بگذاریم، در رستوران قرار میگذاریم.
*عضو هیئت علمی دانشکدهی معماری دانشگاه تهران
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
آیا مهندسی، ایران را به پیشرفت میرساند؟
مهندس، انسان مثالی دورهی جدید
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.