پیش از هر چیز باید به یک نکته در مورد واژهی مهندسی توجه داشت. این واژه در زبان پارسی و اغلب زبانهای لاتین دو جور دلالت متفاوت دارد. واژهی مهندس معادلی برای واژهی انگلیسی Engineerدر نظر گرفته شده است. حال آنکه مهندسی اشارت به هندسه دارد. هندسه شاخهای از ریاضیات است که با تناسبات خاص شکلی در فضاهای چند بعدی و روابط بین آن ها سر و کار دارد. این ابعاد از صفر تا بینهایت متغیر هستند. البته دلالت معنایی واژهی مهندس اشارت به چنین هندسههای نوینی ندارد و به آن هندسهی سنتی محدود میشود که عناصری چون نقطه، خط، سطح و حجم در آن نقش اساسی بازی میکنند. توجه کنید که ایرانیان از دیرباز بنیانگذار تمدنهای بزرگی بودند.
معماری یکی از اساسیترین مؤلفههای تمدنها در همهی اعصار بودهاست و این معماری خود یکی از همان جاهایی است که تناسبات شکلی و عددی با یکدیگر تلاقی دارند. حاصل کار بهصورت بناهای باشکوهی درمیآمد که هنوز بقایای آن را میتوان در استان فارس مشاهده کرد. این وضع مختص ایران و ایرانی نبوده است و اصلا مهندسی بیشتر مفهومی است که با ملاحظات دنیای باستان مرتبط میشود. بهعنوان مثالی دیگر طغیانهای موسمی رود نیل و از بین رفتن مرزها و سرحدات زمینهای کشاورزی، همواره نیاز به مساحانی داشته است که با تکیه بر هندسه، مثلثات و برداشت زمین به شیوهی خاص خود اقدام به تعیین مختصات نوین زمینها پس از فروکش کردن طغیان نمایند. البته معماری تنها وجه تمدنهای باستانی نبود. این تمدنها درگیر و دار مؤلفههای دیگری چون نظامیگری، دریانوردی، مناسک خاص دینی، آئینی و سایر مسائلی بودند که فناوریهای خاص خود و متخصصین مربوطه را میطلبید. با این همه به جهات خاصی میتوان نشان داد که ریاضیات و هندسه در تمام این موارد نقش محوری داشتهاند. بنابراین دلالت معنایی مهندسی بیشتر به دنیای فناوریهای باستان اختصاص دارد.
اما در مورد واژهی Engineerوضعیت متفاوت است. Engineerکسی است که باEngineیا همان موتورهای عصر بخار سر و کار دارد. بنابراین غربیان با وضع این واژه اشاره به وضع و حال جدیدی داشتند که بیشتر با عصر صنعتی شدن ارتباط مییافت. توجه کنید این واژه با کمی بالا و پایین به صورت مشابهی در زبانهای متنوع کشورهای اروپایی مشاهده میشود. به عنوان نمونه میتوان به برگردانهای انگلیسی، فرانسوی و روسی زبانِ واژهی مهندسی توجه کرد.
البته مهندسی در عصر حاضر دلالتی بسیار گستردهتر از هندسهی باستان و موتورهای عصر صنعتی یافته است؛ بنابراین منظور از این توضیح آن نیست که بگوییم ایرانیان و غربیان از به کاربردن این واژه چنین برداشتی در سر دارند. نه ما مهندس را صرفا فردی میدانیم که در پرتو تناسبات ریاضی و هندسهی صرف به کار میپردازد و نه غربیان منظورشان از Engineerکسی است که صرفاً با موتور درگیر و دار است. اما یک نکتهی ظریفی هم در این میان وجود دارد که غفلت از آن موجب نوعی سادهانگاری در تفسیر ظهور امروزی این پدیده نزد ما و غربیان میشود و آن هم اشاره به بنیادها و پایگاههای متفاوت این واژگان است.
اما مهندسی در عصر نوین با همهی رشتهها و گرایشهای متنوعی که دارا شده است، بیشتر به کدام یک از دو مفهوم فوق نزدیکی دارد؟ مروری کوتاه بر فهرست دراز این رشتهها که دیگر در بسیاری از آنها چیزی بهمثابه موتور حضوری محوری ندارد، ما را به این صرافت میاندازد که بگوییم پس از گذار از عصر ماشینها و موتورهای بخار و صنعتیشدن، چهبسا مهندسی بهمعنای باستانی آن رجوع کرده باشد؛ بهویژه از آن رو که شاید ریاضیات و شاخههای متنوع کاربردی آن دیگر تنها عامل وحدتبخش میان این همه رشتههایی باشد که هر کدام داعیهی مهندسی بودن را دارند. اما کمی تأمل در مورد خود ریاضیات روشن میسازد که این تعبیر خامدستانه و سطحی است. از آن رو که ریاضیات در عصر باستان دلالت بر وضع و احوال خاصی داشت که از وجود تناسبات خاص در جهان حکایت میکرد. فقط فیثاغورثیان نبودند که موسیقی افلاک را در نسبتهای ریاضی میدیدند و اصلاً ریاضیات، موسیقی و هنر در چنان شبکهی معنایی بههمپیوسته و درهمتنیدهای دیده میشدند که تفکیک آنها از یکدیگر امری غیرممکن به نظر میرسید. بیدلیل نبود که در بسیاری از حوزههای علمی دوران باستان و عصر سنت، ریاضیات، اخترشناسی و موسیقی جزو اصلی دروسی بودند که طلاب باید حتماً میآموختند. از سوی دیگر ریاضیاتی که در مهندسی مهندسان این دورهها ظهور و بروز مییافت، به تبع همین جهانبینی تا حد امکان با این تناسبات ارتباط مییافت؛ بهعنوان مثال شکل و هندسهی بنا و همچنین تعداد و میزان و زوایای بسیاری از عناصر، آنگونه طراحی و مهندسی و اجرا میشد که تناسبات منتسب به کیهان و نمادهای مقدس در آن آشکار شوند.
بهطور متقابل ریاضیات امروزین از چنین طرز تلقی فرسنگها فاصله گرفته است. موسیقی و هنر به عنوان چیزهایی کاملاً متفاوت راه خود را از ریاضیات محض و کاربردی جدا کردهاند. وجود تناسبات ریاضی در گامهای موسیقیایی نه از آن رو است که این دو از حقیقت واحدی خبر میدهند. جهان در این نگرش اخیر میتواند بسیار بیقاعدهتر از آنی باشد که تاکنون تصور میشد و اصلاً گسترش ریاضیات در بسیاری از شاخهها هیچ تعهد و التزامی به عینیات موجود در جهان خارج ندارد. پس نباید از این حضور همهجانبهی ریاضیات فریب خورد. مهندسی امروز از این نظر هیچ قرابتی با مهندسی باستان ندارد.
از سوی دیگر ماشینها و موتورهای بخار نیز براساس قواعد ریاضی طراحی میشدند و عمل میکردند. عملکرد هر موتور بخار قابل محاسبه بود و حتی طراحی آن نسبتها و قواعد خاصی را میطلبید. اما دیگر ریاضیات حاضر در این پدیده آن ریاضیاتی نبود که لزوما از تناسبات و موسیقی جهان بیرون خبر دهد. این ریاضیات، ریاضیات تولید کار و انرژی بود. ریاضیات کاربردی کشف امکانات مادی هرچه بیشتر برای تولید کار فیزیکی و مهندس این دوران همان فردی بود که اگر از ریاضیات بهره میجست نه از آن رو بود که تناسب عددی یا شکلی خاصی را در محصول خود ایجاد کند، بلکه او به دنبال انرژی بیشتر و کار بیشتر بود. از این رو بسیاری از شاخههای متأخرتر مهندسی نیز تفاوت چندانی با مهندسی موتورهای بخار ندارند. حتی با فرض قبول تعبیری که این روزها رایج شده است و واژهی مهندسی را به علوم انسانی نیز تسری داده است؛ بهطوری که از مهندسی افکار عمومی و مسائلی از این دست سخن گفته میشود، حتی با فرض قبول چنین ترکیبهایی، مشاهده میشود که جنس و نوع نگرش تفاوت چندانی ندارد. فقط جای موضوعات مهندسی عوض میشوند؛ بهطوری که در مهندسی فرآیندهای اجتماعی هدف عبارت میشود از مهار یا ایجاد برخی حالات برای دستیابی به هدفهای خاصی که ارباب قدرت اراده میکنند. در اینجا انسانها حکم همان موتورهای بخار را پیدا میکنند و نظریههای آمار و احتمالی که در تفسیر، تبیین، هدایت و آیندهنگری رویدادهای اجتماعی عرضه میشوند باز هم چون مورد موتور بخار نه دلالتی بر یک ریاضیات عالی و مقدس و نه قصد نمادسازی کیهانی و چیزهایی از این دست دارند. بدین ترتیب ورود مهندسی به عرصههایی چون سوختهای فسیلی، اتم، نانو و... و ریاضیات کاربردی موجود در ایشان، ورودی به اصطلاح شبیه به مهندس عصر صنعتی شدن یا همان مهندس موتور بخار است و ریاضیات او نیز دست آخر ریاضیاتی از همین جنس است.
شاید یک اعتراض به این طرز تلقی، شعار معروف گالیله باشد که ریاضیات را زبان طبیعت میدانست. به جهاتی میتوان نشان داد که این نگاه ادامهی نگرش فیثاغورثی به هستی است. اما نکته در اینجاست که در این شعار، ریاضیات کلیدی برای فهم طبیعت و نه آنکه نمادی رازآلود و نشانهشناسانه از موسیقی افلاک محسوب میشود. در واقع نگرش گالیلهای بیشتر صورت ظاهری از دیدگاه فیثاغورثی و افلاطونی را در خود داراست و بیشتر متناسب با آن جهانبینی دکارتی است که مطابق آن ما را به غایت امور راهی نیست. در اینجا شکل دیگری از ریاضیات بنیاد گذاشته میشود که از آن تحت عنوان هندسهی تحلیلی یاد میکنیم. این هندسهی تحلیلی تلفیقی از هندسهی یونانی و جبر ایرانی میشود. اما حاصل کار ریاضیاتی است متناسب با دوران جدید که قرار است به عصر صنعتی شدن راه پیدا کند. توجه کنید حساب بینهایت کوچکها در همین چارچوب مختصاتی خیلی خوب فهم میشود. چنین ریاضیات جزیینگرانهای ابزار مناسبی برای آن ریاضیات کاربردی میشود که قرار است در همهی حوزهها شروع به تعبیر و تحلیل و تفسیر موضوع و ابزار بکند و حتی روشهایی برای بهینهسازی شیوههای تولید و استخراج نتیجه از موضوع برای انسان فراهم سازد.
اما آیا این نکته که ما هنوز از واژهی مهندس بهره میجوییم دلالت به آن دارد که نگرش ما در این مقوله مرتبط با عصر سنت و ریاضیات باستان است؟ به گمان من پاسخ منفی است؛ از آن رو که رشتههای متنوع مهندسی در دانشگاههایی تدریس میشوند که ریاضیات در آنها ادامهی همان تحلیل جزیینگرانه با فنون و روشهای نوین است. با این همه آن شکل از مهندسی که نزد ما ایرانیان شکل گرفته است، بیشتر در کار بازتولید فرآیندها و مصنوعات است تا تولید خلاقانهی آنها. از این رو آن نوع مهندسی که ما امروزه با آن روبهرو هستیم چیزی است که نه به عصر باستان مربوط میشود و نه با مفهوم امروزین آن پیوندی ریشهای دارد. ساخت مجهزترین راکتورهای هستهای یا موشکهای فضایی و ماهوارهها و... در بهترین حالت چیزی جز بازتولید فرآوردههای غربی نیست. به واقع مهندسی ما در بهترین حالت مقلدی بیچونوچرا از مهندسی غربی است و در این روند بازتولید یا مهندسی معکوس بهترین اتفاقی است که ممکن است شاهد رخداد آن باشیم. دلیل این امر چیست؟ چه چیزی از این سنت نوین هنوز به روح تفکر مهندسی وارد نشده است؟ یا به عبارت بهتر چه چیزی در این روش مهندسی هنوز کم است؟ پاسخ در ویژگی فناورانهی مهندسی نهفته است که خصلتهایی سوای تفکر علمی به آن میدهد. توجه کنید که در فناوری با امور ارزشی و فرهنگی سروکار داریم. اگر یک دانشمند از خود میپرسد که «جهان چگونه است؟» پرسش اساسی یک مهندس مبتکر و مولد عبارت از آن است که «جهان چگونه باید باشد؟» این لفظ«باید» چیزی فرای تناسبات و فنون ریاضی و حاصل نگاه خاصی به جهان است که میخواهد آن را بهصورت دلخواه شکل دهد. یکبار بهصورت این ایده درمیآید که من باید پرواز کنم. دیگر بار چنین میشود که من باید به عمیقترین نقاط اقیانوس بروم، باید پا بر کرهی ماه بگذارم. باید از راه دور تصویر و صدا را منتقل کنم و سایر مواردی از این دست.
این نگرش مبتنی بر «باید»ها ریشه در ارادهای دارد که قصد تسلط و اشراف بر طبیعت و به استخدام درآوردن تمام امکانات موجود در آن را دارد. بنابراین ریاضیات کاربردی موجود در آن، نه در جهت هماهنگی با تناسبات عالی و مقدس کیهانی، بلکه در جهت استخدام و بهرهکشی از ظرفیتها و انرژیهای موجود در آن است. البته با ذکر این تذکر که این دیدگاه نیز ریشههایی دینی دارد با این تفاوت که در این نگرش اخیر برخلاف نگرش باستانی، انسان مخلوقی اسیر و بازیچهی دست خدایانی شبیه به خدایان یونان باستان نیست؛ بلکه پیرو نگرش ادیان سامی، اشرف مخلوقات و جانشین خدای واحد بر کرهی زمین است و این اختیار و توانایی در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است که با سعی و کوشش، نیروهای طبیعت را مسخر خویش سازد. بنابراین دیگر او نه درصدد هماهنگی با کیهان بلکه به قصد هماهنگ کردن طبیعت با خویش دست به اکتشاف علمی و نیز اختراع مهندسی میزند؛ که در اولی در مقام هست و نیستها درصدد فهم طبیعت و در دومی در مقام بایدها و نبایدها درصدد شکلدهی به طبیعت و ایجاد مصنوعات است. با این همه این نحوهی ابداع و اختراع نیز همانگونه که میتوان حدس زد علیرغم ریشههای لغوی واژهی تکنولوژی شباهتی به تخنهی یونان باستان ندارد. از آن رو که در چارچوب علل اربعه و بهویژه علت غایی تعبیر و تفسیر نمیشود؛ چراکه در دوران جدید فرض غالب از اساس آن است که ما را به غایت امور راهی نیست.
بدین ترتیب ریشههای فقدان تولید روشن میشود؛ زیرا با توضیحات فوق روشن است که آن تفکری که درگیر صرف بازتولید است تا چه میزان فاقد تفکراتی شبیه به اوصاف مذکور است. البته لازم به یادآوری است که منظور از این بیان آن نیست که به منظور تولید باید دقیقاً همین شکل از جهانبینی و ایدئولوژی در مهندسی بازتولید، وارد و اجرا شود. راههایی که به نگرش مبتنی بر تولید ختم میشوند بسیارند؛ مشروط بر آنکه جهانبینی و ایدئولوژی پشتیبان آن را از پیش ایجاد کرده باشیم. اما اینکه چنین نگرش پشتیبانی چه باشد بهتر است؟ و چگونه میتوان آن را ایجاد کرد؟ و اصلاً نظام ارزشی تولید را بهتر است بر چه اساس استوار سازیم؟ و سایر پرسشهایی از این دست را آنگاه باید طرح نمود که وجود شکاف را در شیوهی مهندسی خود دانسته باشیم. فقط آن زمان است که چنین پرسشهایی آرام آرام به ساحت تفکرمان راه مییابند و این آغاز مسیری است که میتواند ما را به تولید در معنای اصیل آن رهنمون شود.
* دکتری فلسفه علم و فناوری
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
آیا مهندسی، ایران را به پیشرفت میرساند؟
مهندس، انسان مثالی دورهی جدید
آشپزخانه، قلب تپندهی خانههای جدید
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.