چرا شورای عالی انقلاب فرهنگی در 35 سال اخیر در انجام مأموریتهایی که به او محول شده ناتوان بوده است؟ منشأ این ناتوانی به کجا بر میگردد؟
شورا در ابتدای فعالیت خود، کارهای مهمی انجام داد ولی در ادامه تعداد وظایف خود را بسیار زیاد کرد و حتی به مواردی پرداخت که میتوانست آنها را به سازمانها یا نهادهای دیگر نیز واگذار کند. امروز شورا به جای آن که اولویت را به موضوعات واقعاً اساسی بدهد، ایراد اول آن است که شورا سر خود را بسیار شلوغ کرده است.
برای نمونه بنده از همان اوایل حضورم هم در شورا (حدود 17سال پیش) طرح کردهام که انتخاب رؤسای دانشگاهها را برعهدهی وزیر بگذارند؛ چون وزیر مقابل مجلس شورای اسلامی مسئول و پاسخگو است؛ در حالیکه شورا برای انتخاب رئیس دانشگاه دقتهای لازم را لحاظ نمینماید و بسیار پیش آمده که فردی تازهکار و پایینتر از سطح متوسط یک دانشگاه را بهعنوان رئیس آن دانشگاه برگزیده است. دلیل آن، این است که در شورا بیشتر به یک بُعد، مثلاً بُعد تدین و تعهد گزینههای ریاست دانشگاه، توجه میشود ( وآن هم به طور سطحی) و به صورت همهجانبه شرایط عام شایستگی افراد و اینکه گزینهها از اشراف علمی، فرهنگی و آگاهی لازم از واقعیت دانشگاه خود برخوردار باشند را در نظر نمیگیرد. بعضی کارهای دیگر را نیز ضرورت نداشت که این شورا به آنها بپردازد ـ مثل نامگذاری روزهای خاص. شورا این قبیل کارها را میتوانست به شوراها یا ارگانهای ذیصلاح دیگر واگذار کند. بنابراین به نظر بنده باید شورا چند کار اساسی را در اولویت فعالیتهای خود قرار دهد و مابقی را واگذار کند.
ایراد دوم آن است که شورا بر اجرای مصوبات خود نظارت کافی ندارد. گاه شورا مصوبات بسیار خوبی دارد ولی به هیچ وجه روشن نیست که این مصوبات تا چه میزان به اجرا درآمده و نتایج آن چه بوده است. همچنین شورا در هنگام تصویب یک طرح باید توجه نماید که امکانات لازم برای اجرای آن وجود دارد یا خیر. مثلاً باید توجه نماید که هنگامی که طرح بزرگی در سطح کلان و ملی مورد تصویب قرار میگیرد، افراد تربیتشده برای اجرای آن طرح وجود دارد یا خیر؛ یا توجه نماید که وزارتخانهها و سازمانهایی که این طرح کلان و مهم به آنها محول شده است، شرایط لازم برای اجرای مصوبات آن را دارند یا خیر؟ برای مثال اسلامی شدن دانشگاهها یکی از مواردی است که بسیار مطرح شده ولی اجرای مصوبات آن گاهی به عهدهی افراد یا مؤسساتی گذاشته شده که خوب آن را درک نمیکنند.
ایراد سوم این است که گاه مسائل بسیار مهمی در جامعه به وجود آمده که متأسفانه انعکاس مناسبی در شورا نداشتهاند؛ در حالی که از اولویت بالایی نیز برخوردار بودهاند. برای نمونه وضعیت اخلاق و فرهنگ در جامعه بسیار پایین آمده است. اما در شورا، با وجود تأکیداتی که مقام معظم رهبری داشتهاند، به آن توجه کافی نشده و کمتر کار عملی صورت گرفته است؛ در صورتی که مهمترین مسئلهی امروز ما وضعیت فرهنگی جامعه است. امروزه فرهنگ مناسبی در میان مردم، دانشآموزان و دانشگاهیان حاکم نیست. باید روی این قبیل مسائل اساسی تمرکز میشد و وقت کافی گذاشته میشد و از بعضی مسائل فرعیتر صرف نظر میشد.
به نظر شما چه موانع برای تحقق مأموریتهای اساسی شورا مانند مهندسی فرهنگی یا تحول در علوم انسانی و... وجود داشته است؟
یکی از موانع اصلی عدم مشورت کافی و مناسب شورا با استادان و دانشگاهیان ذیصلاح در باب طرحها ـ قبل و بعد از تصویب آنها ـ است. یعنی نظرات و انتقادات استادان و دانشگاهیان در مورد مصوبات پرسیده نمیشود؛ در صورتی که با برقراری سمینارهایی میتوان بسیاری از ایراداتی را که گاهی کاملاً وارد هستند، متوجه شد. اما موارد بسیاری طی سالیان گذشته از سوی وزارت علوم و...، بدون مشورت با دانشگاهها مورد تصویب قرار گرفته و ابلاغ شده است.
شورا میبایست افراد صاحبنظر را برای رصد محیطهای دانشگاهی و اجتماعی میفرستاد تا اعضای شورا را از واقعیت مسائل جامعه به صورت شایسته مطلع نمایند، تا اگر با پدیدههای غیرمنتظرهای مانند تشییع جنازهی اخیر یک هنرمند مواجه شدند، از تحلیل و فهم آن عاجز نباشند. چراکه عاجز ماندن از تحلیل اینگونه وقایع نشانگر عدم اطلاع از واقعیتهای اجتماعی و دغدغههای مردم و جوانان است. این نشان میدهد که در جامعهی ما تضارب آراء به اندازهی کافی وجود ندارد و در بسیاری از موارد امور به صورت فرمایشی انجام میگیرد. مسئولین و بسیاری از تحصیلکردهها حوصلهی شنیدن انتقاد را ندارند؛ در صورتی که هر انتقادی خصمانه نیست، بلکه بسیاری از انتقادات دلسوزانه است.
با توجه به وضعیتی که امروز در محیط فرهنگی ما وجود دارد، یعنی با سمینار و حرف زدن میتوان تحولی در اخلاق و فرهنگ ایجاد کرد؟
اگر تزریقی و فرمایشی نباشد، تحول ایجاد خواهد کرد. مثلاً در تعیین سرفصلهای درسی باید جامعهی علمی به حساب آورده شوند. حتی اگر نظرسنجی از آنها طرحی را یک سال عقب بیندازد، اهمیتی ندارد. در عوض طرح پختهتر خواهد بود.
آیا اعضای شورا اعتقادی به تحقق این مأموریتها در جامعه دارند؟ برای نمونه به نظر میرسد وقتی طراحی نقشهی جامع علمی کشور این قدر طول میکشد و نقشهای که در نهایت تهیه میشود نیز بهگونهای نیست که جامعهی علمی را ارضا نماید، میتوان گفت که اعضای شورا اعتقادی به این کار ندارند بلکه تنها برای رفع تکلیف آن را تهیه نمودهاند؟
بلی، آنها اعتقاد دارند ولی ممکن است برداشت برخی از اعضا از وضعیت جامعه دقیق نباشد. یعنی باید برنامهریزیها با آگاهی از وضعیت جامعه و امکانات موجود در آن و بهصورت مرحلهبهمرحله صورت گیرد. اما هنگامی که برنامهای از ابتدا تا آخر خط طرحریزی میشود و مشکلات اجرای آن درست مطرح نمیشود و نظارتی دقیق بر اجرا نیست، نمیتوان انتظار داشت که نتیجهی مورد انتظار گرفته شود. بنابراین باید شورا بررسی کند که چه تفکراتی در جامعه و دانشگاهها وجود دارد و چه برداشتی از علم هست. چرا که بسیاری از ملاکها و شاخصها واقعاً فریبنده است. برای نمونه تعداد مقالات و رسالهها و فارغالتحصیلان دکترا به واقع چشمان بسیاری را بسته است؛ حال آنکه هر آماری بدون تحلیل معنا ندارد. لذا نظارت عمیقتر و بیشتر در عمل اهمیت دارد.
چرا با وجود استادانی همچون شما یا آقای داوری اردکانی یا کچویان که مخالف این نگاههای کمی به وضعیت علمی و فرهنگی هستند، کماکان این نگاه در شورا غالب است؟
افراد صاحب این نگاه در اکثریت نیستند. در بیرون شورا، بسیاری از افراد در حال استفاده از این شاخصهای کمی به نفع ارتقای جایگاهشان هستند و این آمارها تبدیل به دکّانی برای بعضی افراد شده است و حد اکثر سوءاستفاده را از آن میکنند. به نظر من شورا عمق فاجعهای را که در فرهنگ جامعه رخ داده است، حس نکرده است. برای نمونه به نظر بنده پیمانهی سنجش ما برای ارتقای اساتید و پذیرش دانشجویان دکترا ایراد اساسی دارد.
بر این اساس به نظر جنابعالی، تفکرات چه کسانی دارد شورا را پیش میبرد؟
به نظر بنده واقعیت موجود در دانشگاهها بهخوبی در شورا مطرح نشده است. اگر سخن دانشگاهیان، علیالخصوص آنهایی که به نظام علاقهمند هستند، خوب در شورا مطرح میشد، بسیاری از مشکلات موجود مرتفع میگردید و به برخی از اهداف نظام میرسیدیم... اعضای شورا اغلب شهرت بسیاری دارند و برخی از آنها نیز از افاضل هستند، اما اگر مسائل جامعه به خوبی در شورا عرضه نشود، حتی اگر اعضاء علامهی دهر هم باشند به درستی نمیتوانند به علاج واقعی مسائل بپردازند.
با توجه به مباحثی که مطرح شد به نظر جنابعالی اگر شورا تعطیل شود، اتفاق خاصی میافتد!؟
درست نیست شورا تعطیل شود؛ بلکه باید آن طور که ذکر شد اصلاح گردد. چراکه فرهنگ نقش خیلی مهمی در پیشرفت کشور دارد و لذا متولی میخواهد. با ساختار فعلی، وزارخانهها نمیتوانند این نقش مهم را ایفا کنند. این تغییر فرهنگ در ژاپن بود که وضعیت آن را در دوران میجی تغییر داد و این فرهنگ اسلامی بود که تمدن درخشان اسلامی را به وجود آورد و تضعیف آن بود که انحطاط علمی را در جهان اسلام به وجود آورد. پس یک نهاد مسئول برنامهریزی کلان فرهنگی مورد نیاز است که به نحو کلان به جامعه خط دهد.
از نظر من شورا باید براساس رصد دقیق جامعه، چند مسئلهی واقعاً کلیدی و سرنوشتساز را انتخاب کند و با مشورت با افاضل موجود در کشور، روی آنها کار کند و بر مصوبات خود نظارت زنده داشته باشد و به علاج نارسائیها در اجرای مصوبات خود بپردازد.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.