بسیاری از مشكلاتی كه داریم، از جمله آلودگی هوا عمدتاً به یك سری اشتباهات استراتژیك یا شاید فرااستراتژیك برمیگردد كه در جریان نوسازی جامعهی ایران انجام دادیم. این نوسازی وارداتی اساساً گونهای جوگیر شدن عدهای از متفكرین، روشنفكران و نخبگان، در دورهای خاص، نسبت به مدرنیته و انفعال در برابر الگوهای نوسازی وارداتی بود. اقداماتی انجام دادیم بدون توجه به اینكه ببینیم اساساً این راهكارها و راهبردهایی كه اتخاذ كردیم، متناسب با شرایط جامعهی ما هست یا خیر. چیزهایی که ما اینگونه از غرب وارد کردیم، مثل بوروكراسی، در خودِ غرب خوب كار میكند، ولی اینجا كار نمیكند و عملاً به جای این كه عامل راهاندازی كارها بشود، مانع راهاندازی آنها میشود. چون اصلاً بوروكراسی ما براساس آن عقلانیت غربی طراحی نشده است. چراکه اصلاً این عقلانیت آوردنی نیست؛ چراکه ما جامعهای هستیم با یك گذشتهی تاریخی، فرهنگی و دینی طولانی. یك جامعهی كوتاهمدت ممكن است بهراحتی در برابر یك سری چیزهای وارداتی منفعل شود؛ مثلاً مالزی که یك جامعهی بدوی بوده، میتواند ناگهان ظاهراً پوستهی مدرن پیدا كند، ولی جامعهی ما نمیتواند آن پوستهی مدرن را هم پیدا كند؛ ما بدون هیچ حسابی به مدرنیته و تكنولوژی روی آوردیم؛ بدون توجه به اینكه چه قدر به اینها نیاز داریم.
تا اتومبیل آمده، فوراً اتومبیل را آوردهایم تا همه سوار شوند! چه لزومی داشت كه اتومبیل داخل شهرها بیاید و تردد كند! اتوبان و خیابان درست میكنیم تا پاركینگ بشود! الان اتومبیل نه تنها مانع سرعت شده، بلکه این همه آلودگی هم تولید میكند. یعنی به خاطر این نوع واردات، عوارض مدرنیته برای ما غیرطبیعی و بیشتر هم بوده است؛ در مسئلهی خاص آلودگی هوا هم این عوارض برای ما بیشتر شده است. ما فكر كردیم که هر چیز جدیدی بهتر از كهنه است. این یك تفكر غیرانتقادی است كه ما در جامعهمان داشتهایم. این اتفاق موجب شده است كه اکنون شاهد این باشیم كه دودش در چشم ما میرود. این آلودگی، دود همین اشتباهات است. ما در نوسازی و پیشرفتگرایی مسیر اشتباهی را طی کردیم.
توسعهی بخشی و لاینحل ماندن مسائل
اما به هر صورت خواسته و ناخواسته ما در توسعه افتادیم. مشكل ما در توسعه این است كه توسعهی ما پایدار و همهجانبه نیست و در فعالیتهای ما نگاه بخشی حاكم است. مثلاً شهردار فكر میكند برای درست کردن ترافیک تهران باید اتوبان بزنیم و پل طبقاتی صدر را بسازیم. اما توجه ندارد که شما پل صدر را برای تهران نمیسازید، بلکه برای ایران آن را میسازید. آن فردی كه در شهر دیگری زندگی میكند که خیابانهایش هنوز آسفالت درستوحسابی نشده وقتی میبیند در تهران چنین اتوبانی ساخته شده است، چرا نباید اینجا بیاید و زندگی كند و خود این نوع اقدامات باعث مهاجرپذیری شهر تهران میشود و هزار مشكل دیگر درست میكند. ما بدون توجه به قوانین حاكم بر زندگی اجتماعی میخواهیم مشكلات را حل كنیم. این شدنی نیست. مثلاً فرض كنید در ارتباط با بحث ترافیك، یك بحث عرضه و تقاضا وجود دارد؛ یعنی موقعی كه میخواهم به مقصدی بروم، نگاه كنم كه اگر بخواهم ماشین شخصیام را سوار بشوم چه هزینهای از نظر اقتصادی و روانی و زمانی از من میبرد، انتخاب میكنم كه آیا با ماشینم بروم یا نه از وسیلهی عمومی استفاده كنم. ما اغلب گمان میکنیم که مسائل، صرفاً مسائل مهندسی است و ما با اقدامات مهندسی یك اتوبان میسازیم و مشكل را حل میكنیم؛ در حالی كه مسئله، مسئلهی فرهنگی است. حالا ترافیك یك منبع آلودهكننده است؛ ما این موضوع را در مصرف انرژی هم داریم که مصرف غیراستاندارد موجب منشأ دیگری برای آلودگی است. همین نوع مصرف انرژی، میزان آلودگی را بالا میبرد.
از بین رفتن ساختار محلهای شهر و ظهور مشکلات جدید شهری
در زندگیهای شهری سنتی ما محلهها جایگاه ویژهای داشتهاند؛ آدمها همدیگر را میشناختند، یك مناسبات اجتماعی بر محله حاكم بوده و در آدمها احساس تعلق ایجاد میكرده است. به مرور در اثر نوسازیها و شرایط اقتصادی و صنعتی و اجرایی كه به وجود آمده، عملاً محله آن معنای قدیمی خودش را از دست داده است. محله دیگر یك اجتماع (community) پایدار نیست كه بتواند در بین افراد مناسباتی را ایجاد بكند. جابهجایی افراد در شهر ما بهراحتی اتفاق میافتد؛ از یك محله به محلهی دیگر؛ در واقع نه از محله، بلکه از یك نقطه به نقطهی دیگر شهر. در عین حال چون نهادهای حمایتی، بیمه و سازمانهای حمایتی وجود دارد، دیگر حمایت محله هم مورد نیاز شهروندان نیست. مخصوصاً که الان بحث خانههای اجارهای هم مطرح شده، جابهجاییها راحتتر شده است.
اگر شهر ما پایهی محلهای داشته باشد، خیلی از مسائل به وجود نمیآید. مثلاً الان پدیدهای كه در تهران داریم این است كه محل سکونت از مدرسه، محل کار و مراکز خرید فاصله دارد و بهشدت ترددها را افزایش میدهد. چرا آلودگی به وجود میآید؟ ما وقتی میخواهیم آلودگی را حل كنیم، میگوییم موتورها و بنزین را بهینه كنیم، رفت و آمد عمومی را بهینه میكنیم. ما به این فكر نمیكنیم كه چرا این جمعیت جابهجا میشود؛ یعنی ساختار شهر است كه باعث میشود آدمها این قدر جابهجا بشوند. اگر شهر، شهر محلهای باشد، دیگر لازم نیست آدمها این قدر جابهجا بشوند. جرم را كم میكند، آلودگی را كم میكند. اگر به كل ساختار محلهای فكر كنیم، شاید همهی اینها با هم در یک بسته حل شوند.
گرچه اصلاً امكان برگشت به محلهی قدیم وجود ندارد، ولی میشود یك شبهمحلههایی را در نظر گرفت كه بالاخره آدمها یك سری مناسبات محلهای داشته باشند و در واقع این نیاز به این دارد كه یك تجدیدنظری در شهرسازی اتفاق بیفتد. شهرسازی ما شهرسازی محلهمحور نیست، بلکه بیشتر مخرب محله بوده است؛ باید به تأسیس شهرهایی كه محلهمحور باشند، مبادرت كنیم. این الزاماتی دارد؛ مثلاً الگوی آموزشی ما هم باید تغییر كند. الگوی آموزشی غالب ما این است كه ما یك مدرسهی دولتی داریم كه معمولاً ضعیفترین مدارس ما هستند؛ بعد از آنها مدارس شاهد و نمونه هستند كه بهتر از آنها هستند؛ بعد هم مدارس غیرانتفاعیاند كه خیلی از این مدارس غیرانتفاعی نسبتاً غنیتر از بقیه هستند و خانوادههای زیادی بچههایشان را آنجا میفرستند. این الگوی آموزشی به شما اجازه نمیدهد كه مدرسه را به یك محله اختصاص بدهید. الگویتان باید عوض بشود، با این الگو نمیتوانید كاری بكنید.
آیا عزمی برای حل مسئله آلودگی وجود دارد؟
در كل اساساً اگر بخواهیم مشكل ترافیك و آلودگی را حل بكنیم، در درجهی اول باید نظریهپردازی بكنیم. ما فقر نظریه داریم. شاید اصلاً تهران جای مناسبی برای پایتخت بودن نیست. بحث تفكیك فعالیتهای اقتصادی از فعالیتهای اجرایی و سیاسی را میبایست مثل خیلی از کشورهای دیگر پیگیری کنیم. اما من فکر میکنم مشکل اصلی فقدان عزم برای حل مسئلهی آلودگی هوا و ترافیک است. عزم جدی نیاز به هماهنگی دارد؛ دستگاههای مختلف باید همگام با همدیگر كار بكنند؛ اما این اتفاق نمیافتد. اقدامات و راهحلهای ما عمدتاً اقدامات مسكّنگونه و در واقع اقدامات بدلی است؛ مثل طرح زوج و فرد. طرح زوج و فرد هم همچنان برای خودش باقی است، انگار نه انگار كه مردم با طرح زوج و فرد سازگار شدهاند و به نوعی آن را دور میزنند. برای حل مسئلهی آلودگی، باید اقدامات ساختاری مهم و اصلاحات در قوانین اتفاق بیفتد. دستگاههای دولتی ما این همه مستلزم مراجعهی مردم هستند، اینها باید درست بشود. این استلزامات مراجعهای كه خود دستگاههای دولتی و بانکها ایجاد میكنند و باعث تردد مردم میشوند، این مسئله ایجاد میكند. ما چه قدر بابت آلودگی متضرر میشویم؟ سالانه چند میلیارد دلار به خاطر آلودگی متضرر میشویم؟ فكر میكنم سالانه حداقل پنجاه میلیارد دلار به خاطر آلودگی هوا و از دست رفتن سلامتیها و سرطان و... متضرر میشویم. آیا یك میلیارد دلار برای درمان این درد در مراکز پزوهشی و دانشگاهها خرج كردهایم؟
* عضو هیئت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
انمیشن: «آلودگی: از زندگی تا مرگ»
انمیشن: «مصرف بی رویه و آلودگی زیست محیطی»
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.