بیشتر ما مردمان این روزگار، بیشتر زمان خود را چشم در چشم گویِ جادویی دوختهایم که نقش جام جهانبین را برای ما یافته است: تلویزیون باشد یا لپتاب، تبلت باشد یا رایانه. چشم ما به جهانی دوخته شده است و هر روز، ذرهذره همراه این جهان تصویری، ساخته و سوخته میشویم. آیا استعارهی «جهان تصویری» (Weltbild) یا «جهان به مثابه تصویر»، یک مفهوم فلسفی است؟ آیا ما برای «اثبات»(؟) یا فهم این مفهوم باید به دامان «رشته»ی فلسفه پناه ببریم و مشغول بحث و درس شویم یا باید سعی کنیم واقعاً چیزها را چنان که هستند ببینیم؟ آیا یکی بدون دیگری راهگشاست یا این که اساساً عقیم است؟
بحث ما در رابطه با شبکهی اجتماعی تلگرام و کارکردهای آن است. یکی از اتفاقات شگفتانگیز و تأثیرگذاری که تلگرام ایجاد کرده گسترش کاربردهای سواد است. جمعیت انبوهی از مردم ایران که شاید در ماه فرصت نداشتند که حتی یکبار از مهارت خواندن و نوشتنی که در مدرسه آموخته بودند استفاده کنند، اکنون در گروههای اجتماعی و از طریق ارتباطهای تلگرامی یا موبایلی متنهای مختلفی را میخوانند و مینویسند.
منش قوم ایرانی در آشکارگی اسلام با نظر به شاهنامهی فردوسی[i]
بزرگترین شاعر تاریخ ما، ابوالقاسم فردوسی است، برخی نامش را فردوسی دهقان نامیدند. در ایران قبل از اسلام، دهقانها طبقهی سوم پس از طبقهی صنعتگر و نظامی بودند. دانش اینها، دانش سینهبهسینه بود. دهقانها تمام ماجراهای تاریخ و حوادث عمده و جزیی را حفظ و بسیاری از معارف شنیداری و فرهنگ شفاهی قوم را به نسل بعد از خود منتقل میکردند. پس از اسلام، دهقانها اجازهی خواندن و نوشتن پیدا کردند. پس هر آنچه را در ذهن و ضمیر داشتند، نوشتند و جمعآوری کردند که یک بخش از آن، شاهنامهی منثور ابومنصوری است. کل اثر از بین رفته و فقط بخشهایی از آن باقی مانده است.
به نظر می رسد عنصر اصلی فیلمهای مجیدی «لطافت» باشد. یکی از مجلات برروی جلد خود عبارت «سمفونی نور و لطافت» را برای فیلم «محمد رسول الله» برگزیده بود و در جایی دیگر نوشته بودند این فیلم «یک عاشقانهی آرام» است. مجیدی خود گفته بود انتظار دارم مخاطبین بعد از دیدن فیلم مهربانتر شده باشند. صحنهی دست کشیدن پیامبر بر روی گیاهان یادآور دست کشیدن پسر فیلم رنگ خدا در گندمزارهاست. تکنیک فیلم هم در خدمت لطافتهاست.
شهریار که به مقام فاخر و عالی زبان فارسی واقف بود، ابتدا شعر را با زبان فارسی تجربه کرد. شعر فارسیِ شهریار، چیزی از علو و فخر رایج کم ندارد و حداقل، اینقدر هست که میدانیم او با شاعران بزرگ معاصر دمخور بوده است و برخی از ایشان او را در همان آغاز جوانی توثیق و تایید کردهاند و نیز این هست که اگرچه مانند اخوان ثالث، اشعار او درگیر تفکر و روح زمانهی ما نیست ولی به هر حال، علی ای همای رحمت او را بسیاری از مردم کوچه و بازار از بر هستند و این امتیاز، یعنی ارتباط مردم عادی با شعر، موهبتی است که نصیب هر شاعری نمیشود. اقبال اهل ادب به شاعر زمانی مهم است که شعر آن شاعر در قلوب مردمان هم نافذ باشد
به قول طایفهی پدیدارشناس، آگاهی همواره آگاهی از چیزی است، لذا خندیدن هم همواره خندیدن به چیزی است. خنده جزو ماهیت آن چیزی است که فرد بدان میخندند و خود خنده جدای از آن چیز وجود ندارد. به بیان بهتر خندیدن نحوهای از روی آوردن سوژه به چیزی است، و ابژه بودنِ آن چیز متکی بر این نحوهی مواجهه است. ابژهی خندهدار همچون هر کنش دیگری از آگاهی در سطوح مختلف فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی تقویم میشود. خنده میتواند به نحوههای مختلفی ابژهی خود را مثلاً از حیث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، بینافردی و غیره قوام ببخشد اما نمیتواند فاقد ابژه باشد. فقدان ابژه و توجه بدان، در مواجهه با کنشهای آگاهی ما را به سمت «روانشناسیانگاری» هدایت میکند، یعنی تقلیل زندگی و تمامی وجوه و موقعیتهای عینیاش به صرف یک امر روانی-فردی و زدایش عینیت.
اثرات موسیقی علی نقی وزیری بر عالم موسیقی ایرانی چیست؟
وقتی به اهداف وزیری، آثار و تفكر او مراجعه میكنم او را موسیقیدانی آگاه میبینم که به طور مطلق تحت تاثیر فرهنگ غرب و موسیقی آن نبوده است، در او ذوق زیباییشناسی وجود داشته و مدرس زیباییشناسی بوده است. وزیری قبل از سفر به اروپا به طور كامل موسیقی ایرانی را نزد اساتید بزرگ آن زمان همچون میرزا عبدالله و آقا حسینقلی آموخته است.
اخوان ثالث از شعر کلاسیک آغاز کرد و با شعر کلاسیک نیز به پایان برد. شاید این کنایهای باشد از آن که او خوانشی دوری از تاریخ داشت. او را مسامحتاً میتوان ناسیونالیست دانست. در میانهی راه ناسیونالیسم ادبیای ظهور کرد که پیش از انقلاب مشروطه ظهور کرده بود؛ ناسیونالیسمی که از سویی بنیادگراییِ کسروی را تجربه کرده بود و از سوی دیگر محافظهکاری آدمهایی مثل مینوی و بهار. این را نیز نباید از نظر دور داشت که چکههایی از این ناسیونالیسم، پیشتر در هدایت نیز بود؛ هدایتی که برای روشنفکران برخاسته از تلاطمات دههی 1320، میانِ «با پا پسزدن و با دست پیشکشیدن»، الگویی از سرخوردگی، ملیگرایی و شوخطبعی بود که این عناصر بیشتر در حضور شفاهی هدایت معنا مییافت تا کارنامهی ادبیاش.
جهان مدرن مبتنی بر دعوت نیست، بلکه مبتنی بر «تغییر» است و بسط و گسترش مدرنیته به این صورت اتفاق افتاده است؛ به این معنا كه مدرنیته یا تمدن غرب دنیا را تغییر میدهد و ما را -چه بخواهیم و چه نخواهیم- دگرگون میكند. در مقابلِ فکر و زندگی و جهان مدرن از ابتدا چالش بوده است، ولی در عمل، جهان مدرن بسط و گسترش پیدا کرده است. مدرنیته هر روز به شکل و حالی درمیآید و به یک دسته از ارزشها اتکا میکند و فردا همان ارزشها را نفی میکند و حتی اگر قرار بر پذیرش مدرنیته بود، باز هم تکلیف ما معلوم نبود. در چنین مواجههای، یکی از مهمترین ابزارهای دگرگونی و تغییر، رسانه و اوج آن رسانهای مثل تلویزیون است.
هنر در جمهوری اسلامی، برخلاف آنچه اغلب میاندیشیم، ابداً با بحث از محتوا آغاز نشد. وقتی امام (ره) در آوردگاه تأسیس جمهوری اسلامی، گفت «ما با سینما مخالف نیستیم؛ بلکه با فحشا مخالفیم»؛ احتمالا نمیخواست دربارهی محتوای اثر هنری چیزی بگوید. هرچند طنین این کلام، آنگونه که باید و شاید شنیده نشد و شاید تحت تأثیر تنفر از رنگ و لعاب آثار نمایشی اواخر عصر پهلوی، همگان آن را خطابهای دربارهی محتوای اثر هنری دانستند. این در حالی است که «فحشا» در بیان قرآنی و فقهی آن، بیش از آنکه برائت از محتوای یک عمل قلمداد شود؛ هشداری دربارهی شکل و صورت آن عمل است. «فحشا»، فعل بد و منکَر است وقتی آن منکر، از حد گذشته باشد و بی اندازه شده باشد. فحشا توجه دادن به «زشتی» عملِ ناصواب است. به بیان دیگر، «فحشا» زشتی عمل است وقتی زشتی، در فرم و به واسطه فرم، از حد گذشته باشد.
علارغم آنکه دیدن سریال برایم جذابیتی ندارد! خصوصاً سریالهای ماه رمضانی. چند روز پیش به تماشای سریالی از تلویزیون نشسته بودم، قسمت پنجم سریال «ساعت صفر». داستان جوانی که با زنی پولدار ازدواج کرده و این وصلت حواشی و مشکلاتی را برایش فراهم آورده است. جوانی برخورده به مشکلات مالی که دائم در تلاشهای مالی خود شکست میخورد. سعی دارد وضعیت مالی مناسبی برای خود فراهم کند اما دائم با«بدشانسی» مواجه میشود و بالاجبار از صفر شروع میکند. شکستها به رفتاری در وضعیت کمین و گریز منجر شده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.