آیا مسئلهی سالمندی در جامعهی ما بهدرستی طرح شده است؟
سابقاً در کشور ما موضوع سالمندی از منظر سنتگرایی مطرح میشد که مبتنی بود بر اصالت شیخوخیت و نفی نوگرایی. این نگرش تا حدودی با نگاهی نهچندان مثبت به جوانی مینگریست و با تمرکز بر برخی اوصاف جوانی و یا نسبت دادن برخی اوصاف منفی به جوانی، نگاهی ضدجوان داشت؛ بهعنوان مثال در فیلمفارسیها پرخاشگری و بیاحترامی جوانها به پیران فراوان مطرح میشد.
در دیدگاه مادی، کودک، جوان، میانسال و سالمند با شاخصهای مادی تعریف میشود. بر اساس دیدگاه مادی، فصل بهرهبرداری از سالمندان به پایان رسیده است و سالمندان موجودات مزاحمی هستند. اگر دیدگاه مادی تا حدی نگاه انسانی داشته باشد، به مدارا با سالمندان توصیه میکند و اگر نگاه انسانی نیز نداشته باشد، در جستوجوی راهی برای رفع مزاحمت سالمندان است. اما اگر دیدگاه را تغییر دهیم و به سالمند از دریچهی ارزشهای اقتصادی و مادی نگاه نکنیم، تعریف سالمند تغییر میکند.
بالأخره آنچه پیر در خشت خام میبیند، جوان در آیینه میبیند یا نمیبیند؟ زیاد شنیدهایم که پیرها شمع جمع، محل رجوع به هنگام مشکلات، مرجع حل اختلاف و رفع مشکل و منبع حکمت بودهاند و اکنون دیگر چنین جایگاهی ندارند و باید آنها به این جایگاه برگردند.
آیا در تمدن مدرن جایی برای سالمندان وجود ندارد و آنها موجودات زائدی هستند؟!
در زمان فعلی انسان از این رو که انسان است ارزش، حرمت و کرامتی ندارد. انسانها اکنون یا تبعه، یا شهروند، یا مشتری، یا متهم یا مجرم هستند و با این عناوین است که احترام و حقوقی بر آنان بار میشود و انسان بودن هیچ حرمت و احترام و حقی را بر انسان بار نمیکند؛ چنانچه شما در بسیاری از کشورهای جهان کنونی اگر مجرم یا متهم باشید شناخته شده و دارای حقوق و جایگاهی هستید اما اگر مجرم یا متهم نباشید و تابعیت کشوری را نداشته باشید، انسان بودن حتی جایگاه و حقوقی به اندازه مجرم بودن نیز برای شما ایجاد نمیکند.
وقتی درباره سالمند صحبت میکنیم با چه موضوعی مواجه هستیم؟ نخستین چیزی که به ذهن میرسد خانهی سالمندان است و سرزنشهای رایج مربوط به آن. اگر بخواهیم توجه به موضوع را ادامه دهیم به مشکلات جسمی و روحی سالمندان میرسیم و اینکه چگونه میتوان از رنج زندگی آنان کاست. سالمند و سالمندی تقریبا معادل ناتوانی و بیماری جسمی و نیاز به مراقبت است.
سالهای زیادی نمیگذرد که ما شاهد نامگذاریهای متنوع و گوناگون ایام برای بهانههای مختلف هستیم با این تصور که در این روزها موضوعاتی را پاس میداریم. کمتر از خود میپرسیم که چرا این همه روزهای با نام، زیاد شدهاند؟ اگر هم میپرسیم، معمولاً بر سر تطابق عناوین و روزها تردید داریم. نام نهادن ایام را کاری فرهنگی میدانیم و تلاش میکنیم با نام حوزهها، موضوعات و اشخاص، آنها را ارج بنهیم و ماندگار کنیم. اما آیا واقعاً روزگار ما روزگار گرامیداشت موضوعاتی است که روزی را به آن نامیدهایم؟ و یا اینکه نامگذاریها میتوانند نشان از رخداد بزرگتری باشند که ما از آنها غافلیم؟
چرا برخی مشکلات هیچگاه مرتفع نمیشوند و چرا برخی مسائل هرگز حل نمیشوند؟ همیشه علت این نیست، ولی یکی از رایجترین علل، فهم غلط مشکل و طرح نادرست مسئله است. مسائلی که حل نمیشوند، غلط طرح شدهاند. مسئلهی «سالمند» در جامعهی کنونی ما از جملهی این مسائل است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.