آیا مسئلهی سالمندی در جامعهی ما بهدرستی طرح شده است؟
سابقاً در کشور ما موضوع سالمندی از منظر سنتگرایی مطرح میشد که مبتنی بود بر اصالت شیخوخیت و نفی نوگرایی. این نگرش تا حدودی با نگاهی نهچندان مثبت به جوانی مینگریست و با تمرکز بر برخی اوصاف جوانی و یا نسبت دادن برخی اوصاف منفی به جوانی، نگاهی ضدجوان داشت؛ بهعنوان مثال در فیلمفارسیها پرخاشگری و بیاحترامی جوانها به پیران فراوان مطرح میشد.
با طرح جدی نظریهی پیشرفت، خودبهخود این نگرش مضمحل شد و جنبشهای جوانگرایانه گسترش یافت. در جریان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیز جوانگرایی بهصورت بارزی مشهود بود. موج دوم خرداد را نیز میتوان مبتنی بر شعارهایی از جنس جوانگرایی دانست. مکتب تکامل، مطلقانگاری جوانگرایی را مبتنی بر مصرف تکنولوژی بهنحوی رقم زده است که پیر و پیری مطلقاً نفی میشود؛ زیرا مطابق مکتب تکامل، اصالت با نوگرایی و جوانگرایی است و هر چیز جدیدتری لزوماً برتر است و هر جوانی بر پیر ترجیح دارد و هر نویی بر قدیمی مقدم است.
اگر ممکن است به نشانهها و مصادیقی از بازتاب نظریهی پیشرفت دربارهی پیری اشاره بفرمایید.
مبتنی بر نظریهی پیشرفت است که در کشوری مثل آمریکا، حتی پیرمردها نیز باید با یکسری اداها، خود را جوان نشان بدهند؛ یا ریگان و کلینتون و اوباما هریک به نحوی نشانههایی از جوانی را در رفتارهای خود ابراز کنند. یک بُعد روابط نامشروع فردی مثل کلینتون به همین ژست جوانگرایی مربوط میشود. رفتارهای متعددی که اوباما انجام میدهد ـ مثل پیاده شدن از هواپیما در حال بستنی خوردن ـ. نشان میدهد که مبتنی بر نظریهی پیشرفت، پیری نفی شده است؛ یعنی چنین نیست که یک الگوی پسندیده برای جوانی وجود داشته باشد و یک الگوی تعریفشده و پسندیده برای پیری؛ بلکه بزرگسالها و سالمندان نیز باید از الگوی جوانی تبعیت کنند.
نفی پیری، سالمندان را در چه وضعی قرار داده است؟
اکنون بسیاری از پیرها، راه خودکشی را انتخاب میکنند؛ زیرا دیگر هیچ جایگاهی ندارند و وقتی پیری را معادل هیچ بودن و پوچی میبینند با خود میگویند حال که قرار بر مردن است، پس بهتر است زودتر بمیریم و از مصائب و رنجها نجات پیدا کنیم. من نمونههایی از اساتید مسن فرانسوی را میشناختم که خودکشی کردند. سالمندانی در همین سعادتآباد تهران خودکشی میکنند که از شرایط اقتصادی و رفاهی مناسبی برخوردار هستند و ثروت بسیاری دارند، ولی چون پیری یعنی تمام شدن، خودکشی تنها راهی است که میبینند.
ساختارها و نظامهای اجتماعی چه نقشی در پدید آمدن وضع فعلی سالمندی داشتهاند؟
وضعیت فعلی سالمندان صرفاً به علت بیاخلاقی افراد پدید نیامده است. علت اصلی را باید در پیشرفت بدون عدالت و اخلاق جستوجو کرد. طرح پیشرفت بدون توجه به عدالت و اخلاق موجب میشود که حتی اگر افراد بخواهند اخلاق و عدالت را رعایت کنند و به سالمندان ظلم نکنند، ساختارها و سازوکارها آن را ناممکن یا بسیار دشوار سازد.
چین هشتاد میلیون سالمند دارد، اقتصادش مبتنی بر تولید و صادرات است و مسئلهی اول در آنجا این است که مواد لازم برای خوردن فراهم شود؛ یعنی مردم چین باید تولید و صادرات داشته باشند تا زنده بمانند؛ آنها با همهی اقداماتی که انجام دادهاند، هنوز میلیونها نفر در کشور خود دارند که با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند و ناچار هستند سوسک و مار و عقرب بخورند؛ ـ حتی در کشوری مثل کرهی جنوبی با تمام رشد اقتصادی، افراد فقیر فراوانی وجود دارند که تأمین نمیشوند و به آمریکا و کانادا مهاجرت میکنند، اما تصویری که ما از آنها در ایران نشان میدهیم بهگونهای است که گویا اصلاً فقری در آنجا وجود ندارد ـ در شرایطی که کشوری مثل چین دارد، سالمندان که فقط مصرفکننده هستند و کمکی به تولید نمیکنند، باید کشته شوند. یکی از راههای رایج پیرکُشی، قطع بیمهی آنان است تا نتوانند در مقابل بیماری دوام بیاورند و کشته شوند. اینها واقعیات بدون تعارف دنیای کنونی دربارهی سالمندان است.
در کشورهای اروپایی که جامعهی مصرفی شکل گرفته است، پیرها ابزارهایی برای کسب سود محسوب میشوند. مثلاً افراد بسیاری را در حالت کما و به صورت گیاهی زنده نگاه میدارند تا مبالغی را ماهیانه دریافت کنند.
البته الگوهای متفاوتی نیز وجود دارد؛ مثلاً در کشوری مثل کانادا با ترکیب تجربهی پیری و توان جوانی توانستهاند از داشتههای سالخوردهگان بهنحو مفیدی استفاده کنند؛ مثلاً با در اختیار قرار دادن زمین یا جنگل و ایجاد زمینه برای استخدام نیروهای جوان، تجربه و توان مدیریتی سالمندان را در راستای تولید بهکار گرفتهاند. این الگو نشان داده است که برخلاف تلقی رایج، سالمندان بهشدت میتوانند مفید باشند.
آیا تجربهی سالمندان که متعلق به دورهای است که تفاوتهای اساسی با وضع فعلی دارد، میتواند برای وضعیت متفاوت فعلی مفید و راهگشا باشد؟
درست است که بهخاطر رشد تکنولوژی، سبک زندگی بهکلی عوض شده و نسلها به شدت از هم دور میشوند، اما نسلی که به سرعت جلو میرود، اگر تجربهی تاریخی نسل گذشته را نداشته باشد، معلق میشود. بحث مهمی که اکنون در دنیا مطرح شده، این است که ما بهشدت در حال رشد هستیم و به همین میزان نیز مسائل محیط زیستی به وجود میآوریم؛ در چنین شرایطی اگر تجربهی انسان نخستین را مطالعه نکنیم، مشخص نیست که با چه آیندهای مواجه خواهیم شد. اینجاست که بحث بسیار عمیقی مطرح میشود مبنی بر اینکه آینده آنگاه موفق است که بتوانیم گذشته را به آینده ببریم. نسل جدید نیز اگر تجربه گذشته را نداشته باشد و به همین شکل پیش برود، معلق میشود.
بحث در خصوص خاطرات گذشتگان شدیداً ثباتبخش و آرامشزا است. خاطرهی جمعی و شفاهی ما ـ مجزا از تجربههای علمی و فکری ـ به شدت میتواند برای آینده راهگشا باشد.
در کشورهایی که سرعت تحولات بالا است، انقطاع حاصل میشود و این انقطاع خود باعث افسردگی نسل جوان میگردد. در سرعت بالا تمام ساختار اجتماعی دگرگون میشود و جوان نمیداند که چه راهی در پیش بگیرد؛ چراکه درکی از اینکه با چه آیندهای روبهرو است ندارد و در نتیجه اضطراب و نگرانی راجع به آینده جدی میشود. تنها راهی که میتواند درک آینده را ممکن سازد، گذشته است.
در کشور ما لازم است تجربیاتی که سالمندان در عرصههای مختلف گذراندهاند، جمعآوری شود. خاطرات مربوط به تطور تکنولوژی، تجربیاتی که در ادارهی کشور کسب شده است، تجربیاتی که در دوران صفوی بر کشور گذشته، آنچه وزاری رضاخان تجربه کردهاند، و... همگی باید جمع شود تا راه آینده معلوم گردد. قدیمیترین کارمندان وزارت ارشاد، یا دانشگاه تهران و یا مراکز مهم دیگر ـ که مدتهاست بازنشسته شدهاند و کسی هم کاری به آنها ندارد ـ خاطرات بسیار مهمی از تاریخ این کشور را با خود همراه دارند. اولین کسانی که سدهای ما را ساختهاند، کسانی که پلهای ما را ساختهاند و همینطور در همهی زمینهها و اصناف خاطرات بسیار بسیار مهمی وجود دارد که هیچکس در اندیشهی ثبت و ضبط آن نیست؛ درحالیکه این خاطرات است که ما را به درک خود و تاریخ و گذشته و آیندهی خود میرساند. درک گذشته میتواند بسیاری از مشکلات ما را در شهرها و روستاها برطرف سازد.
در نگاه دینی سالمندی چگونه طرح میشود؟
ما معتقدیم که عالم ناسوتی که اکنون در آن هستیم یک حیات ظاهر است، که باطنی دارد. این دنیا ظاهر است و باطنش دنیای دیگر است؛ یعنی این پیرمردی که ما او را پایانیافته تصور میکنیم، یک صورت باطنی و ملکوتی دارد؛ همانطور که جوان یک صورت ملکوتی دارد. در نگاه دینی جوان و پیر هریک جایگاه خود را دارند. همچنانکه پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم در عین توجه و بهکارگیری جوانان، پیرها را کنار نگذاشتند. بنا بر این نیست که الگوی جوانی و پیری یکسان باشد، البته برخی اوصاف پسندیدهی پیری اگر در جوانی ظهور کند، لطف بیشتری دارد. مثلاً اگر جوان بتواند پختگی و تجربهی پیری را با خود همراه کند، مطلوب است. چنانکه ما در دوران انقلاب و دفاع مقدس، جوانان بسیار کم سن و سال را دیدیم که گویا سالها تجربه دارند و گویا تجربه و پختگی پیری را خداوند به آنها داده است. نه تنها در موضوعات معمول زندگی و مبارزه، که در موضوعات اساسی و سرنوشتسازی مثل مرگ، این پختگی پیری مشهود بود. ممکن است کسی هشتاد سال داشته باشد، ولی در مواجهه با مرگ، درک کودکانهای داشته باشد، اما جوانان دوران انقلاب و جنگ، گویا پس از تجربهای طولانی و عمیق با مرگ مواجه میشوند و به روشنی میدانند که مرگ چیست و آنها به کجا میروند. سخنانی که درخصوص مرگ بر زبان رزمندهها جاری بود، نشان از حکمتی بزرگ داشت. در آن دوران جوانانی ظهور کردند که کمالات پیری را با کمالات جوانی جمع کرده بودند.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
آیا خانهی سالمندان ازسلول انفرادی بدتر است؟
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.