وقتی درباره سالمند صحبت میکنیم با چه موضوعی مواجه هستیم؟ نخستین چیزی که به ذهن میرسد خانهی سالمندان است و سرزنشهای رایج مربوط به آن. اگر بخواهیم توجه به موضوع را ادامه دهیم به مشکلات جسمی و روحی سالمندان میرسیم و اینکه چگونه میتوان از رنج زندگی آنان کاست. سالمند و سالمندی تقریبا معادل ناتوانی و بیماری جسمی و نیاز به مراقبت است.
تمام سخن نیز این است که بیتوجهی به سالمندان به دور از انسانیت است؛ باید آنان را در کنار خود بپذیریم و از طرد آنان و سپردنشان به خانهی سالمندان پرهیز کنیم و با آنان با لطف و مهربانی و توجه مواجه شویم. پدران و مادران پیر ما زمانی زحمتهای بسیار بیشتری برای ما متحمل شدهاند و اکنون که نیازمند ما هستند باید جبران زحمت آنان را بنماییم. این تمام آن چیزی است که دربارهی سالمندان مطرح شده است. اگر به گروههای تخصصی مربوط به سالمندان نیز مراجعه کنیم درمییابیم که سالمندی بهمثابه یک امر پزشکی مطرح شده است و در واقع سالمند کسی است که شرایط خاصی از نظر پزشکی دارد. کمتر سخنی فراتر از امور پزشکی گفته میشود و موضوع عموماً بیماریهای جسمی یا روحی یا نهایتاً نیازهای عاطفی و اجتماعی سالمندان است. اما اگر بخواهیم اندکی جدیتر موضوع سالمند را مورد تأمل قرار دهیم، دربارهی چه چیزی باید اندیشید؟
شاید قبل از هرچیز باید در ماهیت واژه و مفهومی بهنام سالمند اندیشید. «سالمند» چگونه مفهومی است و به چه معنا است و چه دلالتهایی دارد؟ سالمند به یک قشر اجتماعی اشاره دارد. آیا همیشه در جامعه چیزی به نام سالمندان بهعنوان یک قشر اجتماعی مطرح بوده است؟ البته همیشه انسانها در سنین بالا وجود داشتهاند، اما دیدن آنان بهعنوان یک قشر ذیل مفهوم سالمند میتواند اتفاق تازهای باشد. بهعنوان مثال اکنون تعداد زیادی از مردم جامعهی ما پراید نقرهای دارند، اما ما مفهوم «پراید نقرهایدار» و قشری اجتماعی بهعنوان «پراید نقرهای داران» نداریم. البته عناوینی در زبان عوالم غیرمدرن برای اشاره به دورهای از زندگی که سنین عمر بالا میرود، وجود داشته است؛ اما دربارهی پدید آمدن سالمند بهمثابهی یک قشر اجتماعی میتوان نکاتی را حدس زد. مهمترین سخن رایج دربارهی سالمندان این است که باید مهر و عطوفت و رفق را مبنای مواجهه با آنان قرار داد. چرا این مهمترین آموزهی زمانه دربارهی سالمندان است؟ بنیاد چنین آموزهای آن است که سالمند موجودی نیازمند رفق است و تنها از طریق رفق و مهر و ایثار است که میتوان امکان ادامهی زندگی مناسب را برای سالمندان ایجاد کرد. حال باید پرسید چگونه سالمند به چنین مرتبهای رسیده است؟ اساساً یک موجود چه زمانی چنین وضعی پیدا میکند؟ آنگاه که دیگر خود، از جایگاه معتبر و کافی و مستغنیکننده برخوردار نباشد. یعنی شأنی که به خودی خود ضامن حفاظت او باشد را نداشته باشد. یک انسان توانمند که به کاری دارای بهرهوری مشغول است نیز نیازهای فراوانی اعم از نیازهای اقتصادی، عاطفی و اجتماعی دارد، اما حفظ موجودیتش وابسته به مهر و رفق و ایثار دیگران نیست؛ چراکه او در قبال آنچه از دیگران و جامعه دریافت میکند، بهرهوریهایی نیز دارد. اما ظاهر امر این است که سالمند صرفاً ورودی دارد و در ازاء ورودیها، خروجی مشخصی برای اطرافیان و جامعه ندارد. البته شهروندان جامعهی مدرن میدانند که سالمند در دورهی جوانی و میانسالی بهرهی لازم را برای جامعه داشته است و نباید صرفاً اکنونِ او را دید. از اینرو اخلاق شهروندی حکم میکند که اکنون سالمند را مراقبت کنیم و مورد لطف و مهر قرار دهیم و برای تأمین نیازهای او هزینه کنیم؛ هرچند که او در حال حاضر در قبال این بهرهمندی بهایی نمیپردازد، اما وی در گذشته بهرهی لازم را به جامعه رسانده است.
مبنای نگاه فوق تحویل انسان به نیروی کار است. از اینرو است که سالمند با از دست دادن شأن کاری خود، دچار یک بحران وجودی میشود و باید امکانی برای استمرار موجودیت او تعبیه کرد. توجیهات فوق تلاشی است برای تعبیهی همین امکان. این تلاش صرفنظر از مطلوب یا نامطلوب بودن، یک حکایت بسیار مهم را روایت میکند. حکایتی مبنی بر اینکه شأن کار انسان تمام انسان است و چنین نیست که انسان به ما هو انسان دارای احترام و حرمت ذاتی باشد. از اینرو گاه از کارکردهای مفید سالمندان در انتقال تجربه و گاه از تبدیل تجربهی آنان به دانش ضمنی و بهرهوری اقتصادی آن، و گاه از نقش سالمندان در کنترل روابط یا کاهش اختلافات یا کاهش جرائم و... سخن میگویند تا بیتوجهی به سالمندان را نادرست معرفی کنند. به هر تقدیر باید اعتبار و احترام و توجیه وجودی سالمند را به یک کارکرد نسبت داد. البته که پیران در زندگی گذشته نقش بسیار محوری و اساسی داشتند و کارکردهای بسیار مهمی بر عهدهی آنان بوده است و اکنون نیز شاید بتوان بخشی از آن را احیا کرد، اما و اولاً موجودیت و جایگاه و احترام ذاتی پیر در ذیل فهم انسان و کرامت ذاتی او در عالم دینی و نیز حرمت ذاتی او در نظام هستی بهعنوان کسی که سنی از او گذشته، بوده است و نه بهواسطهی کارکردهای آن و ثانیاً آن همه کارکرد بهواسطهی این شأن وجودی ممکن و محقق میشده است. یعنی چون انسان مسن، موجودی محترم و ارزشمند و مکرّم بوده است، این کارکردها را داشته و میتوانسته این نقشها را ایفا کند و نه بهعکس.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.