در باب مجلهی سوره و نحوهی سردبیری آن چه میتوانم گفت که به کاری بیاید؟ هنوز هم گمان میبرم که مجله در روزگار سیدمحمد آوینی و سیدمرتضی آوینی به یک نحو اداره میشد؛ برای اینکه چشمانداز دو برادر، یکی بود؛ الا اینکه سیدناالشهید جهد میکرد دایرهی کار گستردهتر شود؛ و از ویژهی ادبیات و مقالات، به ویژه داستان و سینما و تئاتر و ... الخ، رسید که با شهادت وی این برج و بارو فرو ریخت.
سیدمرتضی اولین و آخرین سردبیر آزاده و به اصطلاح دموکرات مَنشی بود که دیدهام؛ علیرغم رادیکالبودن در معتقدات و استغراق در قرب فرایض و نوافل، از مجالدادن به منکران و مخالفان انتلکتوئل هیچ پروایی نداشت و در دایرهی تأویل وی از اسلام و انقلاب، که بیتردید سالکانه و اشراقی بود، هرکس و هرچیز قابلیت مطرحشدن داشت. وی به احقاق حق به معنای عام کلمه پایبند بود و از منظر وحدت به عالم و آدم مینگریست و علیرغم اینکه در برخی مقالات خود به شدت ایدئولوژیست مینمود، در کردار خود ایدئولوژیزده نبود و دین را مغلوب سیاست و قدرت نمیپسندید و در مرتبتی از توحید قرار داشت که پس از وی هیچکس را در هیچ عرصهای قابل قیاس با وی ندیدهام. چنین پدیدهای یک مجله را چگونه اداره میکند؟ به سادگی چایخوردن یا وضوگرفتن و به نماز ایستادن. نفس حضور وی مایهی وحدت تمام همکاران بود، و چه همکارانی؟ غالباً هیچ یک، دیگری و دیگران را به حساب نمیآوردند اما این معنا در زمان حیات دنیوی سیدناالشهید به هیچوجه آشکار نشد. گویی در عقول و نفوس پیرامونیان تصرف و همگان را تسخیر کرده و به همکاری و همراهی واداشته است.
هریک از همکاران و همراهان سیدناالشهید جزئی بودند که به ارادهی باطنی وی در موقف خاص خود قرار داشتند بیآنکه بتوانند دیگری را انکار کنند یا از کار بازدارند یا به وجه کلی مجله زیانی برسانند. مسلماً چنین شیوهای نه آموختنی است و نه توسط دیگران قابل اخذ و اقتباس؛ حقالتألیفها نیز چندان تعریفی نداشت که گمان کنیم، کسی از یاران و همکاران مرتضی برای پول مینویسد. شاید هیچکس نتواند به این پرسش پاسخ درستی بدهد که چرا با سیدناالشهید و مجلهی سوره همکاری میکرده است. اما اگر انصاف بدهند خواهند گفت که مسلوب الاختیار بودهاند. از آبدارچی ـ حاجی علی شیری ـ تا مسئول امور مالی ـ حسین سلامتمنش ـ گرفته تا ویراستاران خسروشاهی و ... ـ و صفحهبند و نویسندهها، همه از سرِ کششی مرموز و ناشناخته به سیدنا الشهید جذب شده و گویی در پرتو عبادات و اذکار مرتضی در فضایی سرشار از نور نیایش کار میکردیم و خود را متعهد به آن جناب میدیدیم. از عجایب عالم است که برخی دوستان چندان متکبر بودند که احدی را قبول نداشتند، اما در برابر مرتضی چنان بودند که گویی مرید خاکسارند. تا چهلم آن بزرگمرد فضای معنوی ویژهای که ایجاد کرده بود، ادامه داشت و اصحاب کبر و انانیت نیز در کنار دیگران عزادار و خاکسار بودند اما اندک اندک هر یک از گوشهای فرارفتند، چندانکه بعدها چنددقیقه هم نمیتوانستند یکدیگر را تحمل کنند. بیشک علیرغم محاسن و معایب، همگان اهل ایمان بودند و مظهر ایمان همگان مرتضی بود، مظهر که رفت، ظاهر هم متلاشی شد و جز نامی از آن ساحت معنوی باقی نماند.
اینکه توقع داشته باشیم به دعوی مسلمانی کار اولیای خدا از ما هم برآید، عبث است. از همین رو کار سیدمرتضی آوینی هم در عرصهی فیلم مستند و هم در وادی مطبوعات استثناء است و تکرارناپذیر. مرتضی مؤمن بود و ما غالباً مصادیق «قالت الاعراب آمنا» هستیم، مرتضی از تمام علایق دنیوی منقطع بود و ما از کبیر تا صغیر مستغراق در این علایقیم؛ مرتضی اهل عاقبت بود و ما اهل عافیتیم. مرتضی بر نفس خود سیطره داشت و ما همه مغلوب نفس خودیم، لاجرم با هزینههای میلیاردی نیز از عهده عهد مرتضی برنمیآییم. گویی مرتضی نیز در عالم خود واپسین ولی بود و برای این برانگیخته شده بود تا اهل فکر و ذکر، یقین کنند که ظهور اولیاء حتی در عصر غلبهی تام و تمام نیستانگاری نیز ممکن است و امید خود را یکسره از دست ندهند و در افق انتظار مستقر بمانند. دریغا که مخاطبان مرتضی نه تنها مستعد خطاب وی نبودند بلکه به سادگی توسط شیاطین عالم سیاست برانگیخته میشدند تا بیایند و در راهروی مجله عربده بکشند که: «این سردبیرتون کجاس تا آدمش کنیم». دریغا که شیاطین عالم تبلیغات سیاسی، مرتضی را در پوستر و چفیه خلاصه کردند و نگذاشتند اندیشهی آن بیهمانند به سرگردانان وادی دلآگاهی برسد. اکنون که طغیان مختصر قلم اینجا کشیده شد، بگذارید این نکته را هم اضافه کنم که «دلآگاهی» تنها در ساحت «جهاد اصغر» میتواند به «مرگ آگاهی» تحویل شود و هرگاه باب جهاد اصغر بسته شود، «دلآگاهی» مغلوب عوامزدگی و عوامفریبی اهل سیاست شده و هیچ کاری از آن برنمیآید مگر صفآرایی در برابر کسانی که به عبث سعی میکنند دلآگاهی آنها را به خودآگاهی بدل کنند.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.