با مرتضی آوینی آشنا شده بودیم و قرار شد به منطقهی جنگی برویم و برنامه تهیه کنیم، یکی از بهترین فیلمبردارهای مجموعه را به نام «بهروز فلاحتپور» به من معرفی کرد که بسیار خوشاخلاق و خوشذوق و خوشفکر بود. یکی از خصوصیات آقا مرتضی این بود که بههیچوجه امر و نهی نمیکرد و دستور نمیداد اگر هم مطلبی را لازم بود تفهیم کند، خیلی ظریف و هنرمندانه میگفت و تفهیم میکرد و... معمولاً بچهها دوربین و فیلم و امکانات را میگرفتند و به سلیقهی خودشان فیلم میگرفتند، اغلب به صورت پراکنده و از زمین و آسمان و بمباران و شهادتها و غیره فیلم میگرفتند و با رزمندگان گفتوگو میکردند و تحویل میدادند و این آقا مرتضی بود که با هنرمندی تمام، شبانهروز اینها را کنار هم مونتاژ میکرد و با صدای ملکوتی خودش جان به آن میبخشید.
وضعیت حوزه هنری، قبل از ورود سید مرتضی آوینی چگونه بود و به چه چیزی میپرداخت؟
محمد حسین قدمی، خاطرهنگار دفاع مقدس، 23 سال است مسئولیت «شب خاطره» در حوزه هنری را به عهده دارد. عکاس دفاع مقدس نیز میباشد که در سال 65 با سید مرتضی آوینی آشنا میشود و این آشنایی تا شهادت سید مرتضی ادامه مییابد. مطلب زیر بخشی از خاطرات ایشان است.
میخواهم گفتوگو را از آخر شروع کنم، در حال حاضر شما چه نسبتی با آقای آوینی دارید، آیا در کار و زندگی شما حضور دارد؟
به نام خداوند قلم، زیبایی و عشق. نظر اطرافیان این است که مرتضی همچنان با من زندگی میکند، کسی که ارتباط عقیدتی با این شهید داشته است امکان ندارد از زندگیاش حذف شود. مگر عقیده برگردد. و چون عقیده برای ما مثل پیراهن نیست که آن را عوض کنیم و ناگهان متحول شویم چنین تغییری خیلی غریب است. مرتضی همانی بود که بود و در زندگی خود ادا نداشت. در مجلهی سوره آدمهای مختلفی بودند. گروهی بودند که نسبت عقیدتی با او نداشتند اما آقا سید مرتضی میخواست آنها را جذب کند و اتفاقا، امروز بیشترین نان را هم از این شهید آنها میخورند.
با نام و نوشتههای شهید بزرگوار اهل قلم «سیدمرتضی آوینی» از اواسط دههی شصت آشنا شدم. عمق اطلاع، ارتفاع اندیشه و سلامت نگاهش جاذبهای شگفت داشت و توانست مرا نیز چون دیگر عاشقان اندیشه به میعادگاه کلامش بکشاند و بر سفرهی سخنش بنشاند.
در باب مجلهی سوره و نحوهی سردبیری آن چه میتوانم گفت که به کاری بیاید؟ هنوز هم گمان میبرم که مجله در روزگار سیدمحمد آوینی و سیدمرتضی آوینی به یک نحو اداره میشد؛ برای اینکه چشمانداز دو برادر، یکی بود؛ الا اینکه سیدناالشهید جهد میکرد دایرهی کار گستردهتر شود؛ و از ویژهی ادبیات و مقالات، به ویژه داستان و سینما و تئاتر و ... الخ، رسید که با شهادت وی این برج و بارو فرو ریخت.
اهل مهر نبودم. یا لااقل خیال میکردم که نیستم. به اصطلاح آن ایام «سورهای» بودم و فکر میکردم برای هر نوع فعالیت فرهنگی هنری، سوره کفایت میکند. سوره را کسی نمیخرید و کسی هم نمیخواند. چرا؛ اهل مجله و روزنامه ـ همان گروه قلیلی که بار خواندن یک ملت را به دوش میکشند ـ میخواندند. اتفاقاً خیلی هم نفود کلام داشت و تأثیرگذار بود. اما روز تشییع جنازهی آقامرتضی، یوسف میرشکاک انبوه عزاداران را که دید گفت، بلکه با حسرت گفت: «اگر اینها سوره میخواندند وضع ما اینی نبود که هست.» وضع ما خیلی هم بد نبود. به قول خود آقامرتضی «سوره اول هر ماه، با پانزده روز تأخیر منتشر میشد!» کمکم پانزده روز داشت کش میآمد و گرفتن پول از حوزه سخت و قطرهچکانی میشد و جمع داشت از هم میپاشید، که البته بعد از «سیدناالشهید» پاشید.
به حوزه هنری که میآمدم احساس حوایی را داشتم در بهشت. کافی بود از آن در بزرگی که به خیابان حافظ باز میشود قدم پیش بگذاری تا آن درختهای تودرتو را ببینی، درختانی بلند قامت، افراشته، سرسبز و گلها همه بهشتی. حوضی و فوارهای. پروانههایی با بالهایی به نرمی رویا و پرندگانی که صدایشان رساتر از بوق ماشینها بود. در این فضا هنرمندها بهم که میرسیدند سلام بود و سلام.
یک دسته ریحان داد به ریحانه و گفت: مواظب مادرت باش.
تصاویر مراسم تشییع پیکر شهید
شهیدان سلام.
سلام بر آن روز که زاده شدید. سلام بر آن ایام نورانی که زیستید و سلام بر آن لحظات شیرین وصال که به معشوق پیوستید.
آخرین میهمان شما و آخرین مسافر ما «مرتضی» بهانهای شده است تا ما پر و بال سوختگان، این سوی مرزماندگان، بیپروانگان، از پرواز جاماندگان و دردمندان و حسرتکشان و غبطهخوران، تا ما هجرانکشیدگان و حرماندیدگان، در زیر چادر افسوس، سر بر شانهی هم گذاریم و دردهای پنهانی خویش را مویه کنیم.
من و شهید عزیز آوینی یکدیگر را نمیدیدیم یا بسیار کم میدیدیم. اما با هم بسیار دوست بودیم. دوستانی که یکدیگر را نمیبینند ظاهراً دوستان عجیبی هستند؛ ولی دوستی ما عجیب نبود. دوستی حقیقی و یکرنگی و همجهتی بود. نمیدانم اگر از او وجه این دوستی را میپرسیدند چه جواب میداد؛ اما پس از آنکه آوینی به فوز شهادت رسید، من داغ آتشی در دل خود احساس کردم و دانستم که دوستی ما چیزی بیش از دوستیهای رسمی بوده است. ما که یکدیگر را نمیدیدیم از کجا دوست شده بودیم؟
21 /71/1 - شنبه
از نیمهشب گذشته بود که تلفن زنگ زد. مرتضی بهرامی بود. از حال و هوای آقای کمری پرسید و من هم خلاصهی مکالمهام را که پیش از ساعت 9شب با همسر آقای کمری انجام داده بودم به آگاهی او رساندم؛ و اینکه فردا باید ساعت 6:30 مطب دکتر باشیم برای مشورت با ایشان برای عمل جراحی. آخر کلامش گفت: «شنیدی که سید مرتضی شهید شد؟ گفتم: «کی؟» گفت: «سید مرتضی آوینی!» ماتم برد. حیرت کردم. «... سید مرتضی؟ کجا؟ کی؟»
24 سال از شهادت سید مرتضای آوینی میگذرد؛ اگر نگوییم برای ما زندهتر شده است، همچنان برای ما زنده است و خاطرش همواره با ماست.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.