علیرغم اینکه اجماع نسبی وجود دارد که بسیاری از کاستیها را به فقدان پژوهش نسبت میدهند، ولی از حدود 150 سال پیش تاکنون که علم جدید وارد ایران شده است، پژوهش در کشور ما نتوانسته است نظم و سامان درستی پیدا کند. ظاهراً پشت سر این اجماع زیبا، معانی مختلفی از پژوهش، اختلاف و درگیری زیادی را ایجاد کرده است. چراکه با برداشتهای متفاوت از پژوهش، میتوان فعالیتهای مختلفی را با عنوان پژوهش پیگیری نمود. پس باید پرسید که به راستی پژوهش چیست؟ و چه نقش و جایگاهی برای ما دارد؟
تاملات زیر سه نگاه کلان حاکم و تیپیکال بر کلیت فهم علم و پژوهش را شناسایی و بررسی کرده است. بر این اساس میتوان ادعا کرد که وضعیت پژوهش گرفتار فضایی است که براساس ترکیبی از این سه نگاه کل اتمسفر فرهنگی و اندیشهای ما را پر کرده است. در نهایت، سعی شده است افق جدیدی برای رهایی از فضای سهگانه ارائه گردد. لازم به ذکر است که این نگاه جدید هرگز سیاستها و تلاشهای علمی هر یک از نگاههای قبلی را تخریب و کلاً ارزش هیچ تلاش و سیاست جدی را انکار نمیکند، بلکه مبانی فکری سهگانه زیر را مشکل حرکت آینده و خللهای پژوهشهای کنونی میداند.
1. اجازه بدهید از یک وجه ساده وارد موضوع شویم. سؤال را اینگونه مطرح میکنیم "پژوهشگر باید چه کار کند؟"از تذکرات رایجی که به اساتید و اعضای هیئت علمی دانشگاهها توسط مدیران مختلف دانشگاهی داده میشود، این است که سعی کنید مقاله و کتاب بیشتری تولید نمایید. البته اگر این مقالات در مجلات معتبرتر چاپ شوند، بهتر است. شاید این موضوع ساده به نظر برسد، اما باید خاطرنشان کنم که سنجش و مقایسهی پژوهش در کشور ما با دیگر کشورها و ارتقاء اساتید و وجه و اعتبار ایشان حتی حقوق و مزایای آنها با همین منطق رسیدگی میشود. منطقی که از دل تحلیلهای کمی به پژوهش نگاه میکند.
برخی اشکال میکنند که چرا ما باید به زبان بیگانگان و در مجلات استعمارگران مقاله بنویسیم؟ به این راحتی نمیتوان به فهم این نگاه دست یافت. اساساً این نگاه هیچ نگاه ماهوی و کیفی به پژوهش ندارد و به پژوهشگر هم هیچ چیزی را منتقل نمیکند. بهعبارتی در اینجا ما با یک نوع فقدان معنا و پوچی از پژوهش مواجه هستیم. مسئله این است که شاید هم دادن آمارهای مقالات و کتابهای تولید شده خودش حقیقت ماجرای نیاز ما به پژوهش را شکل داده است. ما درکی داریم که پژوهش برای ما مهم است، برای این کار مدیر قرار دادهایم، مدیری که خودش سواد پژوهش ندارد. لذا برای مدیر، پژوهشگر و پژوهش نقصی نمیتوانند داشته باشند، فقط باید بیشتر و بیشتر تولید کند. در نگاه این مدیر هر تولیدی در پژوهشها، حائز حقیقتی از جلو بردن پژوهش در کشور است. یعنی همین که ما میگوییم سهم ما در تولید علم جهانی از 1.3% به 1.4% رسیده است، یعنی در پژوهش پیشرفت کردهایم و هیچ ماهیتی فراتر از این کمیت وجود ندارد. هرچند که ساختارها، برنامههای علمی کشور عمدتاً بر همین نگاه سوار است، اما ظاهراً این معنای از پژوهش خیلی قابل دفاع و استناد نیست.
2. درادامه توصیههایی که به دانشمندان و پژوهشگران میشود، میتوان به توصیه کاربردی کردن و به روز بودن اشاره کرد. خاصتاً به دانشمندان علوم مهندسی و پزشکی، بعضاً به دانشمندان علوم انسانی، علوم پایه و گاهی حتی به دانشمند فلسفه، ادبیات و... توصیه میشود که پژوهش باید کاربردی بشود. دانشگاه باید با صنعت و جامعه ارتباط داشته باشد و اندیشمند باید بتواند "مشکلات"را حل کند. لذا تأکید در پژوهشهای تجربی در مقابل پژوهشهای انتزاعی، پژوهشهای کاربردی در مقابل پژوهشهای بنیادی، پژوهشهای تخصصی در مقابل پژوهشهای عمومی و پژوهشهایی در مرز دانش، در مقابل پژوهشهای کلی و فراعلمی روزبهروز زیادتر میشود. به این معنا پژوهشگران نوعی کنشگر فعال سیاسی و اجتماعی هستند و در واقع نگاه به پژوهش نگاهی سیاسی و سیاستگذارانه است.
ما همواره عجله داشتهایم که بتوانیم به دستاوردهای کاربردی پژوهشها دست یابیم، بدون اینکه دقیق بدانیم که دستاوردهای پژوهش چه چیزی هستند و چگونه به دست میآیند؟ و مهمتر از همه بدون اینکه بدانیم مسائل جامعهی ما که کاربرد پژوهش منجر به حل آنها میشود، چیست؟ و درواقع کاربرد علم چگونه اتفاق میافتد؟ ما به کاربردی شدن و مصرف پژوهش و به تجربی بودن و به پژوهشهای تخصصی و مرز دانشی در حوزههای مختلف پناه میبریم تا بتوانیم مشکل خودمان را در عدم شناخت مسائل و مشکلات پنهان کنیم؛ وگرنه بدیهی است که تمام جوامع اصطلاحاً "جهان سومی"بیشتر باید به کلیت فرهنگ و تمدن جدید بیاندیشند تا به توسعهی جزئی و تخصصی علوم و پژوهشهای جدید. مرزهای دانش برای جهان توسعهیافته مسئلهی علمی کاربردی است، حال آنکه شرایط و امکانهای تحقق پژوهشهای اینچنینی کلاً برای ما منتفی است. در بسیاری از پژوهشهای کاربردی دانشمند و محیط تحلیل مسئله از خود ماست، اما هویت مسئله و مبحث علمی و پژوهشی از جهان جدید اقتباس شده است و ربطی به ما ندارد. لذا وضعیت پژوهش را آشفتهتر و رسیدن به دستاوردهای پژوهشی مناسب را سختتر میکند. ما اجزایی پژوهشی را آوردهایم، اما آن پژوهش با ما بیگانه است. به این ترتیب توجه ما به پژوهش کاربردی با مسائل تصنعی و نیازهای موقعیتی و سیاسی رقم خورده است. ولی علم تنها در روال توجه به مسائل حقیقی رشد میکند. مسائل حقیقی، مسائلی هستند که در پی مسائل قبلی و متعهد به مسائل کنونی جامعه ایجاد میگردد. به ثمر رسیدن پژوهش خیلی مهم است؛ اما این ثمر و میوه باید در درخت ریشهدار علم رخ دهد. به راحتی نمیتوان معیارهای ثمربخشی پژوهش را مشخص کرد. خلاصه اینکه به نظر میرسد در وضعیت علمی کشور ما رشد پژوهش اصلاً به معنای کاربردی شدن پژوهشها نیست؛ بلکه به معنای درک درست از وضعیت زندگی، فرهنگ و تاریخ خودمان و ایجاد تناسب بیشتر بین علم و نظریات علوم با شرایطمان است.
3. از همان ابتدای ورود علوم انسانی در ایران اندیشمندان علوم انسانی معنای دیگری نیز برای پژوهشهای خودشان متصور بودهاند. درواقع پژوهشگر علوم انسانی در دوران جدید همواره نوعی روشنگری و هدایتگری نسبت به فاهمهی عمومی برای خود قائل بوده است. لذا پژوهشگر خود را در موقعیت سکانداری انتقال درکی از منابع و عاملان ترقی و پیشرفت برای جامعه میپنداشته است. به این معنا اندیشمندان علوم انسانی به نوعی پشتوانهی مباحث روشنفکری را ایجاد میکنند. و چه بسا اندیشمندان برجسته علوم انسانی جدید ایران، روشنفکران بزرگی نیز بودهاند. لذا در اینجا، از نگاه ایجاد تفاهم بیشتر (دموکراسی و آزادی) و همکاریهای سیاسی و اجتماعی و... در جامعه مدنی میتوان نظرگاه دقیقی به پژوهشهای علوم انسانی داشت. البته این نگاه تنها مخصوص اندیشمندان علوم انسانی است.
گسترش فرهنگی و اجتماعی اندیشههای جدید در واقع نوعی ادبیات فاخر و بعضاً فریبنده را در یک مجموعهی محدود از اقشار جامعه ایجاد کرده است. اما احتمالاً این کار پژوهش نیست، بلکه نوعی ترویج و تبلیغ مباحث نظری است؛ لذا شما میبیند که ابزارهای رسانهای دنیای جدید از قبیل روزنامه، نشریه و... در خدمت این فعالیت در میآید. مهمتر اینکه اساساً مشکل ریشهدار شدن درخت علم جدید در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم و آماده شدن شرایط و امکانهای پژوهش همچنان سر جای خود باقی است و لذا کاری برای سامان یافتن پژوهشها و به ثمر رسیدن یک پژوهش خوب در این نگاه منطفی است.
***
سه نگاه فوق وضعیت موجود پژوهش را در کشور ما نشان میدهد. البته معلوم شد که آشفتگی پژوهش تنها به علت اختلاف این سه نظرگاه نیست، بلکه هیچکدام نمیتوانند وضعت پژوهش کشور ما را درست ارتقاء دهند. علم جدید از حدود 150 سال پیش از سرزمینهای غربی وارد کشور ما شده است، کمکم علوم سنتی ما را به حاشیه رانده و یکهتاز فعالیتهای آموزشی و پژوهشی جامعه شده است. ما به صورت پراکنده و براساس دستاوردهای علم جدید وارد علم جدید شدیم. ما نه خودِ علم جدید را، بلکه تکنیک جدید (ساعت، کشتی، توپخانه و...) را میخواستیم؛ درحالی که علم جدید مقدم بر تکنیکهای جدید است؛ پس طبیعی بود که روال رشد علم برای ما دچار بحران گردد. این درحالی است که ماهیت علم جدید با ماهیت علم سنتی ما متفاوت بود. ما هنوز هم فهم یکپارچه از ماهیت علم نداریم. ماهیت علم برای ما دو شقه دارد. 1. مطابقت با واقع بودن علم (علم سنتی خودمان) 2. تأثیرگذاری علم در جهان واقع (علم جدید). این تلقی دوگانه نیز روال رشد و توسعهی علم را دچار بحران میکند. چراکه معلوم نیست ماهیت علم مد نظر ما چیست؟ براساس این دو بحران، علم جدید و پژوهشهای پیرامون آن در ایران گسسته است و تاریخ ندارد؛ یعنی روال نظمدهنده به حوادث و اتفاقات علمی و پژوهشی سخت یافت میشود.
بهعبارتی ما گرفتار یک شکاف عمیق بین هویت سنتی خودمان و علم جدید هستیم و پژوهشهای علم جدید در میان این شکاف سردرگم هستند. پژوهشگر و پژوهشهای علمی چارهای جز پرکردن این شکاف ندارد. این مهم با عبور از رویکرد کمیگرایانه، کارکردگرایانه و روشنفکرانه به علم اتفاق میافتد. نگاه دانشمند ما به علم باید ناشی از فهم ماهیت خود علم و پژوهش باشد. این نگاه با نظر به ماهیت علم و مقام آن برای بشر رخ میدهد و قطعاً فهم تاریخی از علم کنونی ایران همراه است.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
معادله بین ثروت، کارایی و حقیقت
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.