در طی دورانی که ما در ایران دانشگاه داشتهایم ـ حدود هشتاد سال اخیر ـ توجه به نکتهی مهمی همواره مغفول مانده است: اینکه ما پژوهش را برای چه میخواهیم؟ ما تاکنون به این سؤال نپرداختهایم. قطعاً کشوری که بیشتر از 70 میلیون جمعیت دارد، باید این جمعیت را اداره کند؛ انواع فشارهای مختلف سیاسی و نظامی و اقتصادی به آن وارد میشود و بهطور قطع در دنیای پرتلاطم امروز با تعداد زیادی مسئله روبهرو است. در دنیای جدید تعدد مسئلهها و اثرگذاری آنها در جامعه بسیار زیاد است. اگر بخواهیم این مسائل را حل کنیم، باید قواعد حل این مسئلهها را بپذیریم. قاعدهی حل مسئله، پژوهش نام دارد!
حرکت به سمت پژوهش
کشور ما بعد از دوران طلایی اسلامی، از حدود هشتصد سال پیش تاکنون، در رکود بوده است؛ و ما در یک نوع انجماد تاریخی به سر بردهایم. از دوران جنگهای ما با عثمانی و روس و شکستهای متوالی، و پس از آن در تعامل با دنیای صنعتی و سپس مشکلات فراوان ناشی از انقلاب و جنگ تحمیلی، به مرور به عقبماندگی خودمان آگاه شدیم و شروع کردیم به خروج از این انجماد و شکستن این یخ تاریخی و تلاش برای حل مسائل فراوانی که با آن مواجه شدهایم. با این وصف، هنوز میشنویم که رئیس جمهور کشورمان به صورت ضمنی اعلام میکند که ما به پژوهش نیاز نداریم! لابد تصور میکنند خودشان میتوانند مسائل را حل کنند، یا به قول رئیس جمهور قبلی ما خودش و وزرایش بهترین کارشناسان هستند؟ اما اگر به پژوهش، بهعنوان تنها روش حل مسئله در دنیای مدرن نظر داشته باشیم، باید قواعدی را بپذیریم! نکات مهم قواعد پژوهشی چیست؟ و ما درواقع به چه چیزهایی توجه نکردهایم؟
1- هزینهی پژوهش
هزینهی پژوهش در هر کشوری معمولا براساس GDP(تولید ناخالص ملی) تعیین میشود. در عرف کشورهای صنعتی حداقل 1.5% و حداکثر 4% از تولید ناخالص ملی صرف پژوهش میشود. این رقم مطابق عرف بینالمللی متمایز از بودجهی آموزش عمومی و تخصصی در جامعه است. اگر وضع اقتصادی کشور خوب باشد، مبلغ مطلق این درصد زیاد میشود و بهعکس؛ اما درصد همواره میزان مشخصی دارد. ابلاغی مقام معظم رهبری در چند ماه پیش، مقرر داشت کشور ما باید بودجهی پژوهش را تا ده سال آینده به 4% برساند. در برنامهی پنجم توسعه این مبلغ 3% برآورد شده بود که هیچگاه محقق نشد. بودجهی پژوهشی ما از سال 1365 تا دولت یازدهم از 0.2% به کمتر از 0.3% کلتولید ناخالصکشور رسیده است. اوج این رقم در سال 86 به میزان 0.7% بوده است. با این توضیح ظاهرا ما هیچگاه در ایران پژوهش را لازم تشخیص ندادهایم و روال حل مسئله را در دنیای نوین نپذیرفتهایم! حداقل اینکه نمیخواهیم پولی برای آن خرج کنیم.
2- درک انواع پژوهش
در علوم با تقسیمبندی علومانسانی، علوم پایه، علوم مهندسی، علوم پزشکی و علوم کشاورزی آشنایی داریم. اما تقسیمبندی پژوهش به پژوهش بنیادی (که خود به دو دستهی بنیادی محض و بنیادی راهبردی تقسیم میشود)، پژوهش کاربردی، و پژوهش توسعهای را در عرف سیاستگذاری خودمان وارد نکردهایم. این تقسیمبندی مستقل از علوم مختلف است. پژوهش کاربردی و توسعهای دو مفهوم مهم و متمایز هستند که ما معمولا این دو را با یک قرائت ساده، مساوی هم گرفتهایم؛ به این معنی که از پژوهش کاربردی صحبت میکنیم، اما منظورمان پژوهش توسعهای( developmental research) است. پژوهش کاربردی الزاما به یک محصول یا بهبود یک محصول منجر نمیشود، بلکه یافتهای است که در اصل میتواند در یک صنعت بهکار رود. اما این یافتهی پژوهشی توسعهای است که راه را برای محصولی جدید یا بهبود فرایند تولید به دست میدهد.
سیاستمدارن و عامهی مردم ما نه تنها به این تقسیمبندی بیتوجهاند، بلکه بدنهی کارشناسی اداری ما هم در سیاستگذاری علم و پژوهش چنین تقسیمبندی را در مورد پژوهشگران و پژوهشکدهها نمیشناسد. در کشورهای توسعهیافته حدود 15% درصد بودجهی پژوهش صرف پژوهش بنیادی میشود و 85% آن صرف پژوهش کاربردی و توسعهای. در کشور ما حداکثر با بهترین نگاه 7% از اعتبارات پژوهشی به تحقیقات بنیادی اختصاص داده میشود. تأکید بسیاری که دولتمردان ما روی تحقیقات کاربردی دارند، کاملاً بیوجه است؛ ما بیشتر از حد معمول تحقیقات کاربردی و توسعهای داریم. پس مشکل ما در پژوهش چیست؟ و چه کاری برای حل این مشکل باید کرد؟
چرخهی حرکت پژوهشی کشور
تفکر بوروکراسی نوین، یعنی کشورداری مدرن در زمینهی پژوهش هنوز در ایران بسیار ضعیف و سست است. به ادارهی پژوهشهای ما همچون دیوانهای سنتی نگاه میشود. وزارت علوم ما در عرف خودش از اصطلاحات تخصصی برای پژوهشها استفاده نمیکند. رایج است و همهجا گفته میشود پژوهش چیز خوبی است، اما ما نمیدانیم که در پژوهش چه کار میکنیم و چه کار باید بکنیم؟ قطار پژوهش کشور ما باید ریلگذاری بشود و وارد مسیر درست کارشناسی بشود. ما باید در زمینههای پژوهشی مختلف به پرورش کارشناس اداری نوین و مدیر بپردازیم. باید مسلح بشویم به اصطلاحات دقیق سیاستگذاری علم و فناوری در شناخت و رسیدگی به پژوهشهای کشور.
1- تعریف مسئله
تنها پژوهشگران در حوزهی پژوهشهای بنیادی محض هستند که خودشان برای خودشان مسئله تعریف میکنند، و این یعنی تنها حدود 4 درصد از کل اعتبارات پژوهشی کشور! در 96 درصد بقیهی موارد، مسئله را نهادِ پژوهانهده تعریف میکند. ما امروز در کشور اصلاً هیچ نهادی نداریم که چنین کاری را انجام دهد. قرار بوده شورای پژوهشهای علمی کشور در گذشته و شورای عتف کنونی سیاستهای این کار را تعیین کنند؛ اما هنوز باید منتظر نسل سیاستگذاری بود که متوجه این امر بشوند.
لذا پژوهشگران ما بهنوعی رها و ول هستند. ما در پژوهشهای بنیادی راهبردی، مثل اینکه چگونه باید در 100سال آینده انرژی خود را تأمین کنیم، نیازمند تعریف مسئله از سوی دولت و درخواست حل مسئله از پژوهشگران هستیم. به طریق اولی در مسائل کاربردی و توسعهای برای حل تکتک گرفتاریها، نارساییها، و مشکلات باید مسئله تعریف شود و به پژوهشگر داده شود. مگر ما در کشور کم مسئله داریم که حل آن را بدون کارشناسی، یعنی انجام پژوهشهای توسعهای، به دست سیاستگذاران و مدیران میسپاریم!
ما در زمان جنگ به پژوهشهای نظامی نیاز شدید پیدا کردیم و پژوهشگران روی آن کار کردند. الان تمام دنیا اذعان دارند که صنایع نظامی ما بسیار پیشرفته است. معلوم میشود که اگر ما مسئله و نیاز داشته باشیم، نتیجه میگیریم؛ و پژوهشگران نشان دادهاند توان حل دارند. عدم تعریف مسئله و بیان نیاز به پژوهش برای حل مسائل کشور، معضل اصلی کشورداری ماست. کشور باید مسائلی را احساس، درک و فهم کند و از پژوهشگران بخواهد این مسائل را حل کنند. اینگونه است که دانشگاه و پژوهشگاه معنی پیدا میکند
2- استفاده از پژوهش
وقتی ما پژوهشگر استخدام میکنیم ولی مسئله به پژوهشگر نمیدهیم، پژوهشگر به ناچار خودش را با کاری پژوهشی مشغول میکند که علاقه دارد. اما نکتهی مهم در اینگونه موارد این است که نتایج پژوهش ما نیز جایی استفاده نمیشود و کسی منتظر نتایج نیست. لذا معلوم هم نمیشود که این پژوهش ایراد داشته یا درست بوده است و کسی روی پژوهش انجام شده بحث و بررسی انجام نمیدهد.
کسی از پژوهشگر کاری نخواسته است؛ ما سازوکارهای دنیای مدرن را، مانند نوشتن مقاله، برگزاری نشست و همایش کپی کردهایم، اما اصلاً چیزی نمیتوانیم تولید کنیم. مثال اسب عصاری است که میچرخد بدون اینکه اردهای در کار باشد و شیرهای تولید شود. پژوهشگران ما دور خود میچرخند، کاری انجام میدهند، بروندادی بهعنوان مسئله در کار نیست؛ اردهای در کار نیست که شیرهی آن در بیاید؛ نتیجه شیرین نیست و رئیس دولت میگوید پژوهش به درد نمیخورد! مگر دولت ارده داده است که شیره می خواهد؟ البته پژوهشگر دارد کار میکند و زحمت میکشد. پژوهشگر ما خودش مسئله را تعریف میکند و شروع به کار میکند، ولی چون سفارش و نیازی وجود نداشته، همه چیز هرز میرود. تأسیس مراکز پژوهشی ما مثل این میماند که نانوایی در کویر برهوت راه انداختهایم که مدام نان تولید میکند، ولی کسی نیست که این نانها را بخرد یا نان سفارش دهد! اگر آرد نانوا هم نرسد که دیگر هیچ! معلوم نیست چرا اصلا باید نانوا استخدام کنیم و به او حقوق بدهیم. وضع کنونی پژوهش ما اینگونه است: پول نفت است و پژوهشگر هم سهمی از آن میبرد! نه شیرهای تولید میشود نه نانی!
3- جدایی بخش سیاسی و بخش پژوهشی
در حال حاضر ما در نهادهای مختلف پژوهشگر استخدام میکنیم و پژوهشگاه میسازیم نه به دلیل نیازی که کشور احساس کرده است. مدیران سیاسی معمولا نیازی حس نمی کنند برای حل مسئلهای به پژوهشگران مراجعه کنند. در مواردی هم که مراجعه میکنند، انتظار دارند جوابی مطابق میلشان دریافت کنند! این یعنی بیتوجهی به کارشناسی و جدا بودن بخش پژوهش از بخش سیاسی کشور. سیاستمدار و مدیر نمیخواهد پژوهشگران ما فکر کنند و مسئلهای را حل کنند، بلکه انتظار دارند پژوهشگران برای نظرشان نظریهسازی کنند. به پژوهشگر باید مستقل از سیاست پول و امکانات داده شود تا فکر کند و حل مسئله ارائه کند. نتایج فکر پژوهشگر در بسیاری از موارد کاملا مخالف خواست و اهداف سیاستمدار است. سیاستمدار به هر حال باید خودش تصمیم بگیرد؛ حتی وقتی که این تصمیم خلاف نظر کارشناس باشد؛ اما نباید از کارشناس و پژوهشگر بخواهد موافق رأی مدیر نظر بدهد!
ختم سخن
ما باید در زمینهی مدیریت پژوهش در کشور بازنگری کنیم. شورای عتف باید در این زمینه پیشرو باشد، نه اینکه خودش را به لحاظ فکری فوق همه بداند چون "دولت" است و قدرت سیاسی دارد. این همان اشتباهی است که دولتمردان ما میکنند. باید گفتمانی در این زمینه ایجاد شود و از مدیران پژوهش خواسته شود به خودِ موضوع پژوهش و ارتقا مفاهیم مدیریت آن در کشور فکر کنند و کار. این پژوهشها مشخص خواهد کرد که بودجهی پژوهشی چگونه تقسیم شود و هزینه شود. شورای عتف در زمان مسئولیت بنده تشکیل شد و برخی از این امور را پیگیری کرد. حداقل کار ترجمهی سندهای اروپایی اسلو و فراسکاتی در مدیریت پژوهش ترجمه شد. ما سعی کردیم سازمان مدیریت را به این سمت سوق دهیم که نسخهی بومیشدهی این سندها را در عرف اداری و برنامهریزی کشور وارد کند که البته در آن سالها نتیجه نداد. شورای عتف تنها یک جلسه با حضور آقای خاتمی رئیس جمهور تشکیل داد. آقای خاتمی کار این شورا را بسیار پراهمیت اعلام کرد و مقرر کرد هر ماه جلسه داشته باشیم، اما هیچگاه جلسهی دومی در مدت یک سال و نیم مانده از دولت ایشان دیگر تشکیل نشد. در دولت آقای احمدی نژاد هم که هیچگاه این شورا جدی گرفته نشد. در دولت آقای روحانی هم باید هنوز صبر کرد تا بتوان دید این شورا تا چه اندازه در مدیریت پژوهش کشور موفق میشود.
*عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
معادله بین ثروت، کارایی و حقیقت
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.