از دیدگاه جامعهشناختی، تحقق ایدهی سینمای ملی بهمنزلهی رابطهی سازگار و مطلوب بین سینما و هویت یا فرهنگ ملی، با پیششرطهایی روبهرو استکه یکی از مهمترین آنها، تأمل نظری به پرسشهای مربوط به معنا و چگونگی سینمای ملی است. در درجهی نخست، باید از این سؤال آغاز کرد که سینمای ملی چه مؤلفه، مشخصه و فرمی دارد؟ مثلاً سینمای آلمانی، فرانسوی، هندی، ایتالیایی و... چگونه چیزی است؟ در واقع، چه اصول و مضامینی در فیلم باید جاری و ساری باشد تا بتوانیم از سینما یا فیلم ملی سخن بگوییم؟
آیا منظور این است که هر کشوری، «تکنیک» متفاوتی در فیلمهای خود به کار میگیرد؟ مثلاً آیا شیوهی روایت یا فیلمبرداری در سینمای آلمان با سینمای لهستان متفاوت است و سینمای ملی یعنی همین تکنیک یا فرم ملی در فیلم؟ آیا اگر دغدغه، نگرش یا تعهد به سینما در اصحاب سینما کمرنگ باشد، امکان سینمای ملی ممکن خواهد شد؟ اگر کلیتر سخن بگوییم، در صورتی که جامعهپذیری بازیگران توسط خانوادهی بازیگر، کارگردان، سایر بازیگران، دروس مدرسهای و دانشگاهی و...، به شکلگیری هویت ملی چندان بالایی منجر نشده باشد، چگونه میتوان از ایدهی سینمای ملی دفاع نمود؟
یکی از مدخلها و مسیرهای تأمل دربارهی چگونگی شکلگیری سینمای ملی را میتوان با تأمل دربارهی مؤلفههای تولید یک فیلم دنبال نمود. به عبارت دیگر، اگر عناصری نظیر بازیگر، کارگردان، تهیهکننده، فیلمنامهنویس، تدوینگر، موسیقیدان، سازمان یا مؤسسهی حمایتکننده، جامعه یا انجمن سینما، مخاطب و دولت حامی یا متصدی، از مهمترین عناصر تولید و شکلگیری یک فیلم باشد، فیلم ملی یا سینمای ملی را باید در این عناصر جستوجو نمود.
برای نمونه، اگر اجتماع بازیگران در جامعهی فرانسه، حس غرورآمیزی به ملیت فرانسوی نداشته باشند، آیا سینمای فرانسوی ممکن خواهد شد؟ یا اینکه چنین پیششرطی وجود ندارد ؟ چراکه بازیگر، مردهشور نقش است و نیازی به داشتن غرور ملی برای بازی در فیلم ملی ندارد. یا اگر کارگردان تعهد چندانی به هویت و فرهنگ ملی خود نداشته باشد، آیا مطالبهی تولید فیلمی با مشخصات سینمای ملی معقول خواهد بود یا نه؟ شاید استدلال کنند که کارگردان هم مشابه بازیگر مردهشور است و یک فیلمنامه را به تصویر میکشد و کاری به چیز دیگر از جمله سینمای ملی ندارد.
اگر جامعهی سینما در درجهی اول، خود را شاغل در کار و فعالیتی اقتصادی بداند و به چشم پیشه، شغل یا صنعت به سینما نظر داشته باشند، آیا امکان دارد ایدهی سینمای ملی در حرفهی سینماگران جایگاهی بیابد؟ به نظر میرسد تا زمانی که الگوی مطلوب کنش اقتصادی متعهدانه یا اخلاق حرفهای مطلوب در سینماگران نداشته باشیم، همواره در تاروپود دوگانهی پول یا تعهد، صنعت یا فرهنگ، منافع شخصی یا هویت ملی و...، سردرگم خواهیم ماند. اگر سینما را حرفه یا شغل محسوب کنیم و توجهی به پیامدها و کارکردهای آن در بازتولید هویت و فرهنگی ملی نداشته باشیم، جهتگیری به سوی سینمای ملی موضوعیتی نخواهد داشت.
اگر سینما را رسانهی انتقالدهندهی ارزشها و هنجارهای فرهنگی یک جامعه محسوب کنیم، در این صورت میتوان گفت که منظور از سینمای ملی این است که در فیلمها، ارزشها، هویت و فرهنگ ملی منتقل شود و حضور بصری ضمنی و صریح داشته باشد. در همین راستا، باید بررسی کرد که ژانرهای متفاوت سینمای ملودرام، کمدی، روشنفکری، معناگرا و...، هر یک چگونه میتوانند از سینمای ملی حکایت کنند؛ مثلاً به این پرسش اندیشید که سینمای کمدی رضا عطاران در سینمای ایران چه تفاوتی با سینمای چارلی چاپلین یا وودی آلن در آمریکا دارد.
یکی دیگر از معانی سینمای ملی این است که «تجربه و زندگی» محل ساخت فیلم، بازنمایی و بازتولید شود؛ مثلاً فیلم «زیر نور ماه» سعی دارد تجربهی طلبهی جوانی از عرفان شهری را همراه با چالشها و شیرینیهایش به تصویر بکشد؛ یا فیلم «طلا و مس» رابطهی اخلاقی و عاطفی مرد طلبه و زن بیمارش را به تصویر میکشد که تجربهی خاص زن و شوهر مسلمان ایرانی است.
به همین ترتیب میتوان چنین پرسشها و تأملاتی را در مورد تکتک مؤلفههای یک سینمای ملی، طرح و دنبال نمود. مثلاً به این پرسش اندیشید که اگر مخاطبان یک سینما از فیلم وطنی استقبال نکنند، آیا سینمای ملی ریشه خواهد گرفت و نهادینه خواهد شد؟ یا اگر یک فیلمنامهنویس، رونوشتی از رمان یا فیلمنامههای غیرایرانی تنظیم کند، آیا ساخت این فیلم میتواند به سینمای ملی کمک کند یا اینکه میتوان فیلمنامهای غیرایرانی را در منطق و فرم سینمای ملی بازنویسی و به تصویر کشید؟
* دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.