در فرهنگ سیاسی معاصر، صهیونیسم به ایدئولوژی ناسیونالیسم یا نژادپرستی یهود اطلاق میشود که در اواخر قرن نوزدهم شهرت یافت و بهطور سنتی تئودور هرتزل به عنوان بنیانگذار آن شناخته میشود. این مفهوم از واژهی صهیون گرفته شده که نام تپهای است در بیتالمقدس. معنی این واژه روشن نیست. معانی متعددی برای آن برشمردهاند مانند صخره، زمین خشک، قلعه، آب جاری و غیره. این نام در تاریخنگاری کهن قوم یهود مترادف با نام شهر بیتالمقدس به کار رفته است.
ترکیب صهیونیسم را اولین بار یک روزنامهنگار یهودی بهنام ناتان برنبائوم در آوریل 1890 بهکار برد برای ارجاع به موجی که از دهه 1880 میلادی در میان یهودیان ساکن روسیه و شرق اروپا با شعار بازگشت یهودیان به ارض اسرائیل ایجاد شده بود. سپس یک روزنامهنگار یهودی متولد مجارستان بهنام بنجامین زیو که با نام تئودور هرتزل معروف است، در سال 1895 در پاریس کتابی نوشت بهنام دولت یهود. کتاب هرتزل با حمایت کانونهای بسیار ثروتمند و متنفذ یهودی ساکن اروپا و ایالات متحده آمریکا به سرعت در همهی کشورها معروف شد و خود هرتزل نیز بهعنوان بنیانگذار جنبش صهیونیستی شهرت فراوان یافت. هجده ماه بعد (29 اوت 1897) اولین کنگرهی صهیونیستی در شهر بال تشکیل شد.
اما هیچ یک از این موارد صحیح نیست. هرتزل تنها نماد برای حرکتی است که از مدتها قبل آغاز شده بود. اندیشهی دولت یهود او حرف جدیدی نبود و از قرن هفدهم میلادی به وسیلهی زرسالاران یهودی و وابستگان و شرکای مسیحی آنها برای تأمین منافعشان گاه به گاه مطرح میشد. قبل از هرتزل، در قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم، یهودیان و بعضی از پروتستانها جزوههایی با مضمون تأسیس دولت یهود در فلسطین منتشر کرده بودند. صهیونیسم نیز یک حرکت روشنفکری نبود، بلکه یک موج سیاسی هدفمند بود که طراحان و حامیان و سرمایهگذاران آن خاندانهای بسیار ثروتمند یهودی بودند و اهداف آنها با اهداف استعمار بریتانیا گره خورده بود. سالها قبل از تولد هرتزل، در دوران ریاست لرد پالمرستون بر دیپلماسی بریتانیا که مقارن با دوران سلطنت محمد شاه قاجار و صدارت حاج میرزا آقاسی در ایران است، از سال 1839 میلادی حوادث مشکوکی در منطقه سوریه و فلسطین رخ داد و تحرک شدید استعمار بریتانیا برای اشغال سرزمین فلسطین آغاز شد. همین حرکت است که یکصد سال بعد(مه 1948) به تأسیس دولت اسرائیل انجامید. توجه کنیم که در سال 1840، یعنی 55 سال قبل از انتشار کتاب هرتزل، برخی روزنامههای فرانسوی و آلمانی هدف اقدامات پالمرستون در منطقهی خاورمیانه را ایجاد جمهوری یهودی در فلسطین عنوان کردند. بنابراین نباید آقای هرتزل را جدی گرفت.
برای شناخت یهود صهیونیسم باید به سراغ تاریخ باستان قوم یهود و اساطیر یهودی رفت. در این جستوجو است که صهیونیسم را به عنوان ایدئولوژی الیگارشی یهودی خواهیم شناخت.
این اساطیر نه فقط بر یهودیان بلکه بر مسیحیان نیز تأثیر فراوان گذاشت. آرمانهای صهیونی از دوران جنگهای صلیبی بهشدت با مسیحیت گره خورد و داعیه دولت جهانی مسیحیت را ایجاد کرد. گفته میشد که ظهور مسیح منجر به ایجاد یک امپراتوری جهانی مسیحی به مرکزیت اورشلیم(بیتالمقدس) خواهد شد. لذا برای تسریع در ظهور مسیح، فرقههای نظامی صلیبی ایجاد شد؛ مانند شهسواران معبد سلیمان، شهسواران سن جان و شهسواران توتونی. این فرقهها، خصلت جهانوطنی داشتند؛ یعنی تابع یک دربار اروپایی نبودند و بعدها نقش مهمی در تاریخ اروپا ایفا کردند. مثلاً، پس از آنکه مسلمانان شهسواران توتونی را از فلسطین و مدیترانه بیرون ریختند، آنها برای ادامهی جنگ صلیبی، و این بار علیه قبایل کافر حاشیه دریای بالتیک، به شمال اروپا لشکر کشیدند. این هسته بعدها به پادشاهی پروس تبدیل شد و سرانجام در سال 1870 به تأسیس کشور آلمان انجامید.
صهیونیسم، یا آرمان استقرار سلطنت مسیح در صهیون، یک موتور قوی بود که بهوسیلهی آن تودههای عوام، به عنوان لشکر حکمرانان و الیگارشی اروپا بهکار گرفته میشدند. به این ترتیب، صهیونیسم مسیحی نقش بسیار مهمی در پیدایش تمدن جدید غرب و در تأسیس آمریکای جدید داشت. زمانی پادشاه وقت انگلیس بخشی از سرزمین کنونی کانادا را، که امروز نوا اسکاتیا (اسکاتلند نو) نام دارد، به یک درباری اسکاتلندی بهنام سِر ویلیام آلکساندر بخشید. این درباری با حمایت دربار بریتانیا تلاش وسیعی را آغاز کرد که اسکاتلندیها را به این سرزمین بکوچاند. به هر اسکاتلندی که دو هزار پوند پول به دربار و هزار پوند در سال به ویلیام آلکساندر میداد 6500 هکتار زمین در نوا اسکاتیا واگذار میشد. مع هذا کسی از این طرح استقبال نکرد و از سال 1621 تا سال 1631 تنها 85 نفر حاضر به مهاجرت شدند. بنابراین باید انگیزههای قوی معنوی و دینی ایجاد میشد تا این مهاجرت شکل انبوه به خود بگیرد. چنین بود که اولین کلنیها در قارهی آمریکا با پرچم آرمانهای صهیونیستی ایجاد شد. در پشت کمپانیهایی که این مهاجرتها را سازمان میدادند و مدعی بودند انگیزهشان دینی و هدفشان ایجاد کلنیهای صهیونی است، کانونهای مالی و سیاسی قرار داشتند که سود واقعی را از ایجاد این موج میبردند. آنها صرافان آمستردام و لندن بودند که سرمایهی این مهاجرتها را، البته با انگیزهی سودهای کلان، تأمین میکردند.
صهیونیسم، به معنای عام آن بر یک پیام مسیحایی و شش اسطورهی تاریخی مبتنی است. پیام مسیحایی این است که گویا یهودیان موجود همان قوم برگزیدهی خداوند، یعنی بنیاسرائیل، هستند؛ از سرزمینی که خداوند به ایشان بخشیده، به عنف و زور اخراج و در سراسر جهان پراکنده شدند و سرانجام روزی، طبق وعدهی خداوند، مسیح ظهور میکند و آنها را به سرزمین آباء و اجدادیشان (فلسطین) باز میگرداند و با مرکزیت این دولت امپراتوری جهانی مسیح تأسیس میشود.
اولین اسطوره، ماجرای ده سبط گمشدهی بنیاسرائیل است. منشاء این اسطوره به داستان معروف یوسف و حسد برادران به او میرسد. میدانیم که بنیاسرائیل دوازده سبط یا قبیله بودند که سبط یا قبیلهی یهودا یکی از آنها است. این ماجرا بعدها به دستمایهی صهیونیسم بدل شد و اولین جعل بزرگ تاریخی آنهاست. در این اسطوره، نقش یهودیان در نابودی ده سبط ساکن در مملکت افرائیم پوشیده و ناگفته ماند و یهودیان مظلومیت آنها را به عنوان مظلومیت خود در تاریخ ثبت کردند. طبق این اسطوره، که به خصوص از قرن پانزدهم و دوران رنسانس در میان مسیحیان رواج فراوان یافت، روزی ده سبط گمشده بنی اسرائیل پیدا خواهند شد و به رهبری سران یهودیان دولت جهانی یهود را ایجاد خواهند کرد. این اسطوره در غارت قارهی آمریکا نقش مهمی ایفا کرد و بسیاری از کاوشهایی که در اعماق این قاره برای چپاول صورت میگرفت به بهانهی جستوجو برای یافتن ده سبط گمشده به منظور تسریع در ظهور مسیح بود. گویا تا اینها پیدا نمیشدند، مسیح ظهور نمیکرد.
دومین اسطوره، داستان تبعید سران دولت یهود به بابل در سال 586 پیش از میلاد و در زمان بختالنصر پادشاه کلدانی و هووخشتر پادشاه ایران است. اسطورهسازان یهودی این ماجرای کاملاً روشن را براساس تئوری مظلومیت و آوارگی به داستانی عجیب تبدیل کردهاند که شهرت فراوان دارد و تا بدانجا رواج یافته که حتی در فرهنگ ما ایرانیان، که قاعدتاً باید حامی متحد خود یعنی دولت سامی کلدانی باشیم، نام بختالنصر دارای مضمونی منفی است.
سومین اسطوره، ماجرای تخریب معبد سلیمان در سال هفتاد میلادی است. ادعا میشود این معبد را رومیها تخریب کردند و یهودیان بهدلیل آزار و تعقیب دینی مجبور به جلای وطن شدند و به این ترتیب دوران آوارگی یا دیاسپورا آغاز شد که تا امروز ادامه دارد.
اسطورهی چهارم، ماجرای انکیزیسیون اسپانیا و پرتغال، یعنی کشتار یهودیان بهوسیلهی محاکم مسیحی تفتیش عقاید که منجر به مهاجرت بزرگ آنها در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم میلادی از شبه جزیرهی ایبری شد.
پنجم، اسطورهی قتلعام یهودیان در روسیه و شرق اروپا معروف به پوگرومهاست و منجر به مهاجرت بزرگ یهودیان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به ایالات متحدهی آمریکا، اروپای غربی، آمریکای جنوبی و تعدادی نیز به فلسطین شد و ایدئولوژی صهیونیسم جدید را آفرید.
ششمین و آخرین اسطوره، هولوکاست یعنی قتلعام یهودیان در دوران سلطهی فاشیسم بر اروپا است که موج مهاجرت جدید آنها را به ایالات متحده آمریکا و بعضاً به فلسطین سبب شد و به تأسیس دولت اسرائیل انجامید.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.