«یهود»، هم نام قوم است و هم نام دین، مثلاً ممكن است كسی مذهب یهود نداشته باشد، اما از نگاه پیدایش قومی، یهودی به شمار آید؛ چنانكه كارل ماركس ـ تئوریپرداز سوسیالیسم علمی ـ با آنكه پدر و مادرش به مذهب انجیلی دین مسیح درآمده و شهروند آلمانی بودند، یهودی بود و خودش میگفت: «یهودی هستم اما یهوداصفت نیستم».
اما، در برخی از كشورها و از جمله در ایران، اگر یك یهودی به دلخواه و یا مصلحتی مسلمان شود كه به اینان به زبان عبری «آنوسی» میگویند، دیگر از قوم یهود و سامی به شمار نیامده و در همان آن، خودبهخود میشود از تبار مردم بومی آن كشور و در ایران میشود یكی از افراد قوم «آریا».
تبار پیدایش یهودیان یكی نبوده از چهار گروه هستند:
١. سیفار دیم: سامیهای شرقی (بنیاسرائیلی) كه پیدایش آنان از عربستان است و خویشاوندان عربهایند.
٢. اَشكِناری: اروپاییهای «تركتبار» (در روزگارانی دور، كه برای پذیرفتن دین یهود، هنوز همانند اسلام و مسیحیت تبلیغ میشد، طوایفی از تركان و از جمله خزرها یهودی شده بودند. اینان كه جای زندگیشان به سرزمینهای روسها و اوكراینیها و در نتیجه به اروپا هم نزدیك بود، با اروپاییان آمیخته و دارای قیافههای اروپایی شدند. گروهی از آنها نیز چون سلجوقیان، اندكی پیش از آمدنشان به ایران مسلمان شده بودند و نامهای میكائیل و اسرائیل و جز اینها نیز از نامهای نیاكانشان بوده است. اكنون نیز در میان یهودیان اسرائیل افرادی را با نامهای «تركی» میشناسیم. چون «باراك» كه به تركمنی یعنی مرغ طوفان، «دایان» یعنی پایدار و «ایلان» یعنی مار و یا نامی منسوب به واژه تركی ایل و غیره.
٣. فلاش: كه آنها هم خود را كنعانی معرفی میكنند و خاستگاهشان همان زادگاه آنان، یعنی همچون سفار دیمها در جنوب غربی شبه جزیرهی عربستان و نیز در آن سوی دریای میان عربستان و آفریقا ـ در حبشه (اتیوپی) ـ است و چنانكه در بالا گفتیم تبارشان با عربها بسیار به هم نزدیك است.
٤. پس از پیدایش مسیحیت و به ویژه ظهور اسلام كه تبلیغ برای یهودیشدن قطع شد ـ زیرا منطق دینهای پس از یهود بُراتر بود ـ تئوریپردازانشان راه زیركانهای برای گسترش نفوس و نفوذ قوم و دین خود یافتند و آن یهودی بودن از راه مادر است. زنان یهودی میتوانند از میان مردانی غیر یهودی همسر برگزینند و فرزندان این زنان برای یهودیان یهودی به شمار میآیند. مثلاً یهودی چینی، ژاپنی، سرخپوست، مغول و غیره و غیره كه اینان و نیز یهودیان «تركتبار» را نمیتوان بنیاسرائیلی نامید؛ اما در تبلیغات و آموزشهایشان اینها را هم به قوم بنیاسرائیل میچسبانند. كتابهای دینی اینان همان «عهد عتیق» است و تلمود؛ كه این آخری را یهودیان حبشه كه صد سال پیش «كشف» گردیدند، هنوز نمیشناختند.
«كتاب المقدس» شامل دو كتاب عهد عتیق و عهد جدید است كه یهودیان تنها كتاب نخست را قبول دارند و دومی شامل چهار انجیل است كه مسیحیان از میان انجیلهای گوناگون، تنها مجاز به خوانداین چهار انجیل هستند و البته عهد عتیق را هم میخوانند.
عهد عتیق از سدهی هشتم تا سدههای 2تا 3پیش از میلاد نگارش یافته، دارای سی و دو دفتر است كه به زبانهای یهودی باستانی و آرامی نگاشته شدهاست. موضوعات دفترهای عهد عتیق گوناگون است، از روایتهای عمومی باستانی سامیان گرفته تا دستوران «حقوقی» و از جمله ده فرمان و همچنین مطالبی عاشقانه و «آنچنانی» كه اگر از روی آن فیلمی بسازند، حتی در كشورهای اروپایی هم باید در آغاز نمایش آن اعلام كنند كه «تماشای این فیلم برای جوانان كمتر از شانزده ساله توصیه نمیشود»! و نیز جستارهای تحریفشدهی تاریخی و جز اینها، پنج دفتر اَسفار آغازینش را از موسی(علیهالسلام) میدانند و نویسندگان و ویراستاران دفترهای دیگر، مردمانی گوناگون و از سدههایی گوناگوناند و میتوان گفت كه بسیاری از آنها شناخته شدهاند و چیزی به نام وحی در این قسمت كتاب نیست.
اَسفار پنجگانهی موسوم به تورات همانا سفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد، و سفر تثنیه هستند كه شالوده آنها در سدههای 7 تا 8 پیش از میلاد ریخته شده و دفتر قوانین ثانویه، در ٦٢٢ پیش از میلاد به هنگام اصلاحات یسَع از انبیاء یهود پرداخته شده است. ویراستاری نهایی و به ترتیب درآوردن آن از سدهی پنجم پیش از میلاد و وابسته به كوشش عِزرا، اصلاحگر دینی ـ سیاسی است كه دفتری هم به نام خود او در «عهد عتیق» موجود است. هنگامی كه ایرانیان قوم یهود را از اسارت بابل وارهانیدند، یهودیان به خدای یهوه اعتقاد داشتند، اما پندار معنویت اهورامزدا در دین ایرانیان كه او را فرمانروای یگانه و یكتای جهان میدانستند، به یهود مدد كرد كه توحید را با روشنی بیشتری بیان كنند.
در عهد عتیق، یهوه دو سه جا از كورش دوم هخامنشی(كورش بزرگ) همچون «مسیح» یاد میكند كه از نوشتههای واپسین سدههای نگارش كتاب در عهد هخامنشیان است. این را نیز باید به دیده داشته باشیم كه مولانا ابوالكلام آزاد وزیر فرهنگ فقید هند، در پی پژوهشهایش، كورش بزرگ را همان ذوالقرنین مذكور در كلامالله مجید آورده است و گویا علامهی فقید[سید محمد حسین] طباطبایی هم بر همین عقیده بوده است.
یهوه ـ خدای بنیاسرائیل ـ به اهورامزدای پیروان یسنا و یا «الله» پروردگار ما مسلمانان شباهتی ندارد و چنانكه در بخشهای گوناگون عهد عتیق آمده است با یكی از انبیاء یهود به نام یعقوب كشتی میگیرد و پیروز نمیشود. یك بار یهوه از اینكه گروهی از فرزندان نوح میخواهند برج معروف بابل را بسازند ناراحت میشود كه مبادا اینان به آسمان برسند و به دستگاه او تجاوز كنند. پس، اقدامی سخت میكند و زبانهای مردمان را گوناگون میسازد تا هیچگاه نتوانند با یكدیگر علیه یهوه متحد شوند. با زنان و دختران معاشقه میكند و حسادت میورزد؛ كارد در دست میگیرد و آشپزی میكند و دستوراتی درباره پخت و پز میدهد و خرافاتی دیگر كه نویسندگان عهد عتیق آوردهاند و میتوان آنها را در این كتاب خواند.
در بخشهای پایانی كتاب كه به روزگار هخامنشی نوشته شده، دفتری است به نام كتاب اِستِر كه در پارسی باستان به معنی «ستاره» بوده است. این یگانه دفتری است كه در آن، دیگر نامی از یهوه نیست و گواهی مستندی است بر نخستین كشتار هولناك ایرانیان به دست یهود، یعنی همان بخش بنیاسرائیلی آن. كه نیاكان ما آنان را از مرگ و نابودی بیچون و چرا رهانیده و در سرزمین خود به آنان پناه و مأمن و حق زندگی داده بودند. این نوشته دربارهی همین جنایت بیبدیل و بیهمتا و نمك به حرامی بنیاسرائیل در دوران هخامنشیان نسبت به نجاتدهندگان و میزبانان ایرانی است كه امكانات خود را با آنان تقسیم كرده بودند. اما، ملت بزرگ و با گذشت ایران گناه آن جنایتكاران عفریتصفت را به گردن هموطنان یهودی امروزی خود نمیاندازند كه اینان نیز ایرانیاند و از دگر سو، اگر هم از بنیاسرائیل باشند و نه گروههای یهودی غیربنیاسرائیلی، پاسخگوی تبهكاری نیاكان خویش در بیش از دو هزار و سیصد سال پیش نیستند؛ زیرا با صهیونیستهای دشمن ایرانیان و مسلمانان نسبتی ندارند و برادران و خواهران هممیهن ما به شمار میروند.
اما، بر آنان است كه دیگر از پایكوبی در جشن و شادمانی بنیاسرائیلی، تلمودی و صهیونیستی ریختن خون ایرانیان به دست اجداد اهریمنصفت خود دست بكشند و دولت ما كه بیگمان از این موضوع خبر نداشته و این جشن را یك فرضیهی دینی میدانسته، هموطنان یهودی را ارشاد كند و اجازه ندهد كه گروهی برای بزرگداشت اعمال عفریتی نیاكانشان بر روی گور و خون گذشتگان ما برقصند و ما را هم ریشخند كنند كه هیچ حكومتی اجازه چنین كاری را در قلمرو خویش نمیدهد.
اینك اصل ماجرا
باری، در شهر همدان، گور زن و مردی بنیاسرائیلی است به نامهای استر و مُردخای كه به نوشتهی جلال آل احمد - سفر به ولایت عزرائیل به كوشش شمس آل احمد، ص ٥٢ - از یك امامزادهی صحیحالنسب هیچ دست كمی ندارد. این دو كه در كتاب مقدس یك دفتر دربارهی آنهاست، نه از قدیسین هستند و نه از انبیاء(سران قوم) یهود. این دفتر، در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده و چنان كه گفتیم این یگانه بخش كتاب مقدس است كه نامی از یهوه خدای بنیاسرائیل در آن نیست.
شجاعالدین شفا در پژوهشهای خود دربارهی یهود، رخدادهای این بخش را ساختگی میداند؛ اما هیچ پژوهشگر ایرانی تاكنون به بررسی موضوع این دفتر كه در خدمت مصالح رباخواران حاكم بر جهان، یعنی صهیونیستها و فراماسونها است نپرداخته و به ماهیت پایكوبی جنایتكاران صهیونیستی در عید پوریم كه بنیادش بر موضوع این دفتر است برای مردم و به ویژه ما ایرانیان روشنایی نینداخته است.
مُردخای یهودی از سركردگان بنیاسرائیلیهایی بود كه از اسارت بابل رهایی یافته و در شوش میزیستند. یهودیان بنیاسرائیلی كه به دست سپاهیان ایران در دوران هخامنشی (كورش بزرگ) از اسارت رهایی یافته بودند، به فرمان كورش اجازه یافتند كه به اورشلیم بروند. اما بنا بر نوشتهی Olmsteadمورخ آمریكایی، از یهودیان كه رباخواری را از بابلیان آموخته بودند، مشكل میشد انتظار داشت سرزمین حاصلخیز بابل را به خاطر تپههای بیحاصل یهودیه ترك كنند.
پس از فرمانی كه كورش صادر كرد، بیشتر مردم یهود همچنان در بابل ماندند، بخشی بزرگ از اینان برای سوداگری در پشت سر ارتش ایران، به عنوان سوداگران اردو حركت كرده و در شهرهای ایران پخش میشدند و به كار رباخواری و سوداگری مشغول بودند و پس از آن نیز، نه در اثر پیگرد، بلكه برای رباخواری و سوداگری، به سرتاسر جهان پراكنده شدند. مردخای رباخوار از زمرهی كسانی بود كه برای نفوذ در حكومت به فعالیت پرداخت و دختر عمویش را همچون نردبان نفوذ به دربار آماده كرد. نام دختر عموی مُردخای هَدَسه بود كه دین و قومش را پنهان میكردند و به او نام ایرانی «اِستر» یعنی ستاره داده بودند.
بنا بر نوشتهی ایوانف ایرانشناس شوروی، جمعیت ایران در دوران هخامنشی دو كرور یعنی یك میلیون نفر بود كه البته در آن روزگار جمعیت همهی جهان نیز در مقایسه با امروز بسیار اندك بود. اما یهودیان پیرو دسیسهی مُردخای و استر كه بیگمان تنها نبودهاند، بنا بر نوشتهی كتاب مقدس ٧٧ هزار و هشتصد نفر ایرانی را كشتند؛ یعنی از هر دوازده نفر یك تن به دست اینان كشته شده بود.
ماجرا به روزگار اردشیر دوم هخامنشی رخ داد. در دفتر «استر» آمده است: «در ایام اخشُورُش اینامر واقع شد. این همان اخشورش است كه از هند تا حبش بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت میكرد.» اما، ما پادشاهی به نام اخشورش نداشتهایم و پادشاه هخامنشی كه زنی یهودی داشته Artarkes، یعنی اردشیر دوم بوده است و دروغپردازان نام موهوم اخشورش را به فارسی نوشتهاند تا او را به دروغ خشایارشا جا بزنند كه با نوشتهی عِزرا در «تواریخ ایام» كتاب المقدس مغایرت نداشته باشد.
این اردشیر تا چندی به دین یهود بود و به نوشتهی مسعودی، یهودیان به او عنوان بهمن داده بودند كه به معنی اندیشه نیك است و او را بهمن اردشیر خواندهاند. دینوری، مینویسد بهمن چون زن یهودی داشت دین یهود پذیرفت و تا چندی بعد دست از آن دین برداشت به كیش مغان بازگشت. مادر اردشیر سوم یا اردشیر پور بهمن، زن یهودی بهمن به نام استر بوده است. اردشیر دوم از پادشاهان دائمالخمر و شرابخوار هخامنشی بود كه از همین ویژگیاش آدمكشان بهرهگیری كردند.
خلاصهی داستان بنا بر نوشته «كتاب المقدس»
اخشورش پادشاه پارس در سومین سال پادشاهی خویش جشنی بزرگ برپا كرد كه صد و هشتاد روز ادامه داشت و بزرگان سرتاسر كشور در آن حضور داشتند. پس از آن نیز جشنی هفت روزه برای مردم شهر شوش ـ كرسینشین ـ ترتیب داد. پادشاه كه از بادهنوشی مست بود، فرمان داد ملكه ایران ـ وشتی را كه زنی بسیار زیبا بود نزد وی آورند تا او زیبایی بیمانندش را به میهمانان بنمایاند، كه ملكه گردن ننهاد. پادشاه نابخرد بنا بر رایزنی كسی از نزدیكان(كه باید از عوامل یهود باشد) وشتی را از ملكه بودن خلع و پیرو توطئة مُردخای دختر عموی او را كه تبار و دینش را از شاه پنهان میكرد به همسری برگزید و استر تنها پس از پنج سال به فرمان مُردخای راز خویش را بر شاه بازگشود.
اخشورش صدراعظمی داشت كه نامش هامان بود و بنا بر نوشتهی كتاب مقدس تنها به این دلیل كه مُردخای كه درباری شده بود و در برابرش به پای نمیخواست، كینهی او به دل گرفت. (اما، باید راستش این باشد كه هامان میخواست از توطئهی مهمانان نمك به حرام پیشگیری كند.)بنا بر داستان یهود، هامان از اخشورش خواست كه قوم یهود را نابود كند؛ كه البته چنین دروغی در مورد هخامنشیان باورنكردنی است؛ زیرا در دولت هخامنشی به گفتهی تمام مورخان قدیم و جدید، پیروان همهی ادیان و مردمان همهی اقوام از آزادی و برابری برخوردار بودند. پس، استر به دستور مُردخای، یهودی بودن خود را بر شاه آشكار و هامان را هم به خانهی خویش دعوت كرد و هنگامی كه پادشاه را سخت نوشانیده بود، فرمان كشتن صدراعظم ایران و دوازده پسرش را از شاه گرفت كه همه آنها را بیدرنگ كشتند و مردخای یهودی را صدراعظم ایران كردند. پس از آن، شاه باز در حال مستی مهر خود را به این جانی داد تا هر فرمانی میخواهد دربارهی كشتن دشمنان بدهد و در حالی كه حتی بنا بر نوشتهی تورات، در سراسر ایران حتی خون از بینی یك یهودی نیامده و یك بنیاسرائیلی هم كشته نشده بود، شاهِ میگسار و مست در فرمانش، البته پیرو نوشتهی كتاب مقدس، به یهودیانی كه در همهی شهرها بودند اجازت داد كه جمع شده و به جهت جانهای خود مقاومت نمایند و تمامی قوتِ قومها و ولایتها را كه قصد اذیت ایشان میداشتند، با اطفال و زنان ایشان هلاك سازند و بكشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج كنند. (كتاب استر، باب هشتم، پاراگراف ١١).
با آنكه نویسندگان كتاب استر هیچ اشارهای به كشتن یك یهودی ـ میهمان ناخوانده ـ نكردهاند، اما ذكر كردهاند كه چگونه خونآشامان به جان ایرانیان افتادند و سران كشوری و لشكری و بزرگان دینی و نیز مردم عادی را كه در دسترسشان بودهاند با كودكان خردسال و زنان و كهنسالان از دم شیر صهیون میگذرانیدهاند و سپس به جشن و پایكوبی پرداختهاند.
اما، استر دوباره از شاه خواست كه یهودیان، روز دیگر نیز به كشتار ادامه دهند كه چنین نیز شد و بدنهای مرده صدراعظم ـ هامان ـ و نیز دوازده پسرش را بر دار كردند.
این روز شوم را یهودیان در همهی دنیا و از جمله در ایران، هر سال سه روز جشن میگیرند و به مردم ایران هم جا زدهاند كه این روز از اعیاد دینی است.در مطلبی كه در این باره صهیونیستها مینویسند، از جمله نوشتهای است از صهیونیستی به نام همایون امیر كه هر از گاهی از رادیو اسرائیل هم زوزههایی صهیونیستی میكشد و نوشته است: «پوریم جشن آزادی و رهایی، روز بركت، روز چیرگی سپیدی بر سیاهی، روز پیروزی نیكی بر زشتی و سرانجام روز پیوند و به هم پیوستن!! دو قوم كهنسال ایرانی و یهودی است.»
پس، بنابر این نوشته. صهیونیستها در این چیرگی سپیدی بر سیاهی، یهودیان را نماد سپیدی و نیكی و ایرانیان را نماد سیاهی و زشتی میدانند و پیوند و پیوستنشان با ما هم همانند «پیوند زدن» كنونی اسرائیلها و فلسطینهاست.
اما درباره هَدَسهَی یهودی با نام ساختگی و مصلحتی ـ آنوسی استر، یادآوری این نكته ضروری است كه این زن را مادرشاه در رو اسفندارمذ مسموم كرده و كشت و روز مرگ او را در ایران باستان همچون روز زن هر سال جشن میگرفتند (جشن اسفندارمذگان).
دیگر اینکه ایرانیان پس از نزدیك به دو هزار و چهار صد سال كه از توطئهی نفوذ یهود به دربار اردشیر دوم میگذرد و قتلعام و كشتار ایرانیان به دست یهود كه شاید شكست ایرانیان در جنگ با اسكندر گجستگ هم ثمرهی همین قتلعام سران سپاه و بزرگان كشور بوده و بلاهایی دیگر، تاكنون هر سال روز سیزدهم پس از نوروز را كه برابر با آن كشتار بوده، روز نحس میشمارند و به یاد آن روز كه از خانه و كاشانه فراری شده بودند، سر به كوه و صحرا میگذارند، تا از نحسی نمادین آن بگریزند.
بیگمان اگر چنگیز و هلاكو و تیمور لنگ هم گورشان در ایران بود، امروز همانند استر و مردخای، گورشان زیارتگاه بود و شاید نیاز برخی را هم برآورده میكردند!؟، زیرا كم نیستند كسانی كه نام این خونخواران را بر فرزندان خود میگذارند و از خون میلیونها شهید از نیاكان خود، شرم نكرده و در میگذرند.
اما دربارهی گور این دو یهودی باید گفت این گورها از یادگارهای تاریخی كشور ما هستند كه باید دولت و مردم همراه با دیگر آثار تاریخی از آنها نگاهداری و برای جلب گردشگر از آنها بهرهبرداری كنند. تنها بر پژوهشگران ما این وظیفه هست كه دربارهی این جستار و تبهكاری قوم صهیون بررسی دقیق كنند و مردم ما را بر این نكتهی دلخراش و زاویهی تاریك تاریخ ایران كه بنیاسرائیل و نوكران بومی آنها و به ویژه آنوسیها در پنهان نگاهداشتنش كوشیدهاند، آگاه سازند.
*سیروس ایزدی شرقشناس ...این مقاله در سال 1389 نوشته شده است.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.