بر اساس دیدگاهی که امروزه در میان جوانان اهل فکر و متعهد، اعتبار بالایی یافته است، انقلاب اسلامی صرفاً یک انقلاب سیاسی نبوده بلکه انقلابی تمدنی است؛ یعنی علاوه بر تغییر در حکومت، باید بنیانهای جامعه، سازوکارها و نحوهی زندگی و مناسبات اجتماعی و همهی اموری که در حیات فردی و اجتماعی با آن سروکار داریم، از سیطرهی تمدن غرب خارج شود و راه و رسمی دیگر در پیش گیرد. صرفنظر از جزئیات، کلیت این سخن قابل قبول است و نمیتوان انکار کرد که این مطلب مهم، مورد غفلت بسیاری از مردم و مسئولین بوده است و هنوز هم بسیاری تصور صحیحی نسبت به موضوع ندارند.
تبیینهای سیاسی از منظر این دیدگاه اگرچه در جای خود لازم است، اما تحلیل امور در سطحی ظاهری تلقی میشود. بنابراین بر اساس دیدگاهی که تحلیل خود را به بنیادهای تمدنی ارجاع میدهد، باید بتوانیم تحلیلی تمدنی از فتنهی 88 ارائه کنیم. تمدن غرب با سیطره بر تمام عالم راهی را طی میکند و انقلاب اسلامی یک عنصر اخلالگر در این تمدن است؛ از اینرو نوعی تضاد میان تمدن حاکم جهانی و شرایط ایران پیش میآید و این تضاد، خود را در مواقع مختلف به اشکال گوناگون نشان میدهد که یک مصداق بارز آن، فتنه 88 است. بهتعبیر دیگر درگیری 88 درگیری تجدد با سنت است. گرایش به تجدد، آهنگ ناساز انقلاب اسلامی و گرایشات آن به سنت را تاب نمیآورد و علیه آن میشورد.
از سوی دیگر بر اساس دیدگاهی که به آن اشاره شد، ارزیابی مسیری که تاکنون انقلاب اسلامی طی کرده است بسیار مسئله برانگیز است. با مروری بر سازوکارهای اجتماعی، اداری، سیاسی، اقتصادی، شهرسازی، آموزشی و الگوهای مربوط به زندگی مردم در زمینهی روابط، فرزندآوری، تربیت فرزند، ازدواج، معماری، مصرف، استفاده از تکنولوژی و رسانه، تحصیل و... باید اقرار کرد که آنچه پس از انقلاب اسلامی طی شده است از منظر تمدنی حرکتی خارج از مسیر تمدن کنونی نیست و نمیتوان ادعا کرد که این مسیر، از منظر تمدنی در مقابل تمدن غرب قرار دارد.
نتیجهی بند نخست سخن و بند اخیر آن است که انقلاب اسلامی اگرچه در ابتدا نویدبخش افقی جدید برای تاریخ بود و نشانههایی از عهدی جدید با خود داشت، اما سی و چند سالی که از آن گذشت، نشان داد تمدن جدید به سادگی جای خود را به وضعی دیگر واگذار نمیکند. بنابراین ما در زمانهی فترت به سر میبریم و تاریخ پس از انقلاب، تا زمانی طولانی تاریخ فترت است. در خوشبینانهترین حالت، اگر انتظار به سرانجام رسد انقلاب اسلامی در همهی مناسبات و سازکارهای فردی و اجتماعی که یاد شد، راهی جدید را برای حرکت انتخاب خواهد کرد و اگر همین راه فعلی را طی کند، سرنوشتی مجزا از تاریخ انحطاط تمدن غرب، نخواهد داشت؛ با این تفاوت که طرح شعارهای دینی و آرمانی و عمل ناقص به مقتضای بعضی از آنها و آمیختن دستاوردهای تمدن غربی با بضعههایی از معارف و سنت دینی و تکرار شعارهای مثل عدالت و استکبارستیزی بیش از هر جامعهای ما را آشفته کرده و نابسامانی را در همه جای زندگی مردم جاری ساخته است.
بهعنوان شاهدی بر مطلب فوق، مگر برنامههای توسعه از ابتدای انقلاب تاکنون جملگی طرحی ذیل توسعهی غربی نبوده است؟ حتی دولتهایی که به شعارهای انقلابی و آرمانی شهره بودند نیز در سیاستهای اقتصادی با اندک تفاوتهایی همان مسیری را ادامه میدادهاند؛ بنابراین بهجای تکیه بر ظواهر باید به واقعیات امور توجه کرد و این واقعیات نشان داده که ما در طول این سالها هیچگاه از مسیر مدرنیزاسیون جدا نشدهایم و هرچند هرگز در مدرنیتهی غربی وارد نگشتهایم، اما هر روز مظاهر مدرن در جامعه رو به فزونی بوده است و صرفنظر از شعارهای سیاسی و تعاملاتی در سطح سیاسی و اینکه گاه شعارهایی مثل مرگ بر آمریکا با صدای بلندتری بیان شده است، زاویههایی که با قواعد دهکدهی جهانی داشتهایم روزبهروز کمتر شده است.
اگر با یک مثال فردی بخواهیم سخن فوق را خلاصه کنیم باید بگوییم آنکه شعار مرگ بر آمریکا فریاد کرده و آنکه شعار درود بر آمریکا، هر دو در زندگی از شیوهی زندگی آمریکایی پیروی میکنند و تفاوت مهمی ندارند؛ یعنی انقلاب اسلامی تا مادامی که مسیر تمدنی غرب را طی میکند، در سطح سیاست و شعار باقی مانده و اگر در تمدن راهی دیگر در پیش نگیرد، با سایر قدرتها تفاوتی ماهوی نخواهد داشت.
اما فتنهی 88 بر اساس تحلیل در همین دستگاه نقضکنندهی جدی این مبنای تحلیل است. اگر انقلاب اسلامی صرفنظر از ظواهر، تفاوت مهم و ماهوی با جریان حاکم جهانی ندارد، پس چرا باید این تضاد و تعارض پیش بیاید؟ مگر ایران هر روز بیشتر و بیشتر قواعد مدرنیسم را نپذیرفته است؟ مگر ساختارها هر روز با ساختارهای جهانی هماهنگتر نشدهاند؟ مگر ما در تمدن غرب هضم نشدهایم؟ مگر اقتصاد ما و حتی اقتصاد مقاومتی را ذیل سرمایهداری غرب مطرح نکردهایم؟ مگر حاکمیت قوانین تکنیک هر روز بر ما محکمتر نمیشود؟ پس چرا باید بعد از سی سال هماهنگتر شدن و همراه شدن با تمدن غرب، نشانههای این تعارض خود را در ماجرایی مثل فتنهی 88 به رخ بکشد؟
و اگر فتنهی 88 را تمدنی تحلیل نکنیم، پس آیا اینبار اجازه میدهید در تحلیل فتنه در سطح سیاست باقی بمانیم؟ اما اگر در سطح سیاست باقی بمانیم، باز هم پرسش بهجای خود باقی است. اگر انقلاب اسلامی در جامعهی جهانی منحل شده است و شعارهای آن حتی در سیاست نیز چندان مهم تلقی نمیشود، پس چرا باید برای نابودی آن، این همه هزینه کرد؟ اگر شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل ما توسط آنان چندان جدی گرفته نمیشود، پس چرا باید با آن مقابله کنند و برای طراحی یا تقویت فتنهای مثل 88 نهتنها هزینهی مالی و اجرایی، که از حیثیت بینالمللی خود خرج کنند؟ آیا اینها نشانه مستحیل شدن انقلاب اسلامی در جامعهی جهانی است؟ آیا اینها نشاندهندهی بیاهمیت بودن مواضع و اقدامات سیاسی ایران است؟
در اینکه راه تمدنی انقلاب اسلامی از راه تمدن غربی جداست تردیدی نیست؛ پیروی ما از غرب در امور تمدنی نیز خسارات بسیار برای ما داشته است. اما اینکه فصل ممیز انقلابها و جوامع و وضعیتها و افقها در امور تمدنی دیده شود و یا تمدن، ملاک تشخیص آن باشد، مبنایی دارد. و آن مبنا نه توجه به اهمیت تمدن؛ بلکه اصالت دادن به تمدن است. تمدن مهم است اما تمایز دورانها، تاریخها، وضعیتها و افقها را نباید در امور تمدنی جستوجو کرد. البته دستگاهی که تمدن را اصل و برآمده از تفکر میداند و تفکر را بنیاد همه چیز قلمداد میکند، در تحلیل خود مبنی بر استحالهی انقلاب اسلامی پایبند به مبنا است و از آن عدول نکرده است؛ چراکه در این دستگاه، سیاست امری ظاهری (و البته مهم) است اما سطوح بنیادینتر همان است که گذشت. بنابراین اگر ما در سطح سیاست راهی را اتخاذ کنیم و شعارهایی مطرح سازیم، اما در سامان امور با همان قواعد رایج پیش برویم، از ظاهر گذر نکردهایم و بنابراین نمیتوانیم مدعی تحولی در تاریخ، یا آغازکنندهی راهی جدید، یا نوید بخش تاریخ یا وضعی جدید باشیم؛ بلکه ما همچنان در افق تاریخ و تمدن مدرن گام برمیداریم.
در این میان، کسانی که شناخت انتقادی غرب را مبنای اندیشهی خود قرار دادهاند انتقادات غلیظتری نسبت به انقلاب اسلامی دارند و در هر شعار، اقدام، برنامه و طرحی که در کشور و از سوی هرکس طرح میشود، به جستوجوی مفاهیم و مؤلفههایی از تمدن غرب میگردند و متکی بر آن، اغلب فعالیتها را التقاطی و ناشی از غربزدگی تلقی میکنند. در نگاهی معرفتشناختی میتوان گفت منظومهی فکری این افراد بنیاد خود را بر مفاهیم انتقادی نسبت به غرب قرار داده است و مفاهیم نقد غرب را نه بهعنوان بخشی از شناخت، که بهمثابه پایهی شناخت خود قرار داده است و بهصورت ضمنی و تصریحنشده معتقد است چنان قدرتی در مفاهیم و مؤلفههای مدرن وجود دارد که هرجا سایهای از آن دیده شود، سیطرهی مدرنیته مفروض است. هرچند گاه احساس میشود که نگرش انتقادی به غرب، تبدیل به اصل اعتقادی مدرنستیزی گشته و اجتناب از هرچیزی که نسبتی با مدرنیته داشته باشد، خود تبدیل به ایدئولوژی شده است.
انقلاب اسلامی نباید در امور تمدنی همان راه تمدن غرب را طی کند، اما اگر چنین اتفاقی بیافتد، انقلاب اسلامی استحاله نشده است. این ادعا مبتنی بر جایگاهی است که امر حکومت دارد. امری که از آن به ولایت یاد میشود. و در تعابیر رایج به سیاست تقلیل داده میشود. تفاوت ماهوی انقلاب اسلامی، و نقطهی اتکایی که گشایندهی تاریخ جدید و نشاندهندهی افقی جدید و آغازگر راهی جدید برای سعادت بشر است در ولایت است و این ولایت بهمعنای زعامت و حکومت و سرپرستی جامعه است و نه به معنای محبت صرف، یا تعلق صرف، یا نوعی تفکر. برای اینکه سخن قابل تأویل نباشد؛ در مصداق ایران؛ یعنی شاه برود و امام خمینی (ره) در رأس حکومت قرار بگیرد. سیاست به این معنا مرتبهای نازلتر از تمدن و یا سطحی ظاهری نیست؛ بلکه امری فراتر و خطیرتر از امور تمدنی است. در یک کلام انقلاب اسلامی اگرچه انقلابی تمدنی نیز هست، نباید انقلاب را به انقلابی تمدنی تقلیل داد. انقلاب اسلامی در سطوح نازل خود انقلابی تمدنی است. چنانچه اگر در کشوری فرضی، امور ادارهی کشور و سامان زندگی به سمت یک تمدن دینی پیش برود اما در امر حکومت، کسی غیر از «ولی فقیه» در رأس قدرت باشد، آن کشور از نظر انتساب به دین، حتی قابل مقایسه با ایران اکنون نخواهد بود.
در نگاه دینی خیر و شر امور بر مبنای توحید تعیین میگردد. عدل و ظلم بر مدار توحید میگردد و تشکیل حکومت دینی نیز برای اقامهی عدالت است. همهی مصادیقی که در امور تمدنی، ساختارها، نظامها و سبک زندگی از سوی منتقدین غرب بهدرستی با آن مخالفت میشود، ظلم دانسته میشود چون مخالفت با امر الهی است و حکومت دینی باید برای اقامهی توحید آنها را اصلاح نماید، اما بالاترین و مهمترین مصداق جریان یافتن عدل، امر حکومت است و بالاترین ظلم غصب آن است. از آنجا که امر حکومت بالاترین مصداق جریان ظلم و عدل است، سایر امور در جامعه نیز بهدنبال آن اصلاح میگردد یا فاسد میشود. اما بر فرض محال که حکومت اسلامی هیچ توفیقی در اصلاح امور و جاری کردن عدل در کشور نداشته باشد، باز هم به هیچوجه نمیتوان گفت تفاوتی ماهوی میان آن حکومت و سایر حکومتها نیست. هرچند این فرض مطلقاً محال است. بنابراین ریشهی اختلاف را باید در نقطهی آغازی دانست که ما بر اساس آن تمدن مدرن را نقد میکنیم و راهی در مقابل آن میجوییم. آغاز از اصول دینی با آغاز از فلسفههای منتقد مدرنیته ممکن است در مسیر همراهیهای فراوان داشته باشد، اما نتایج یکسانی ندارد، البته در همان مسیر فلسفی میتوان دور شدن از مفاهیمی مثل حقـباطل، عدلـظلم و... را مشاهده کرد، هرچند ممکن است از مفاهیمی در آن استفاده شود که بینسبت با این مفاهیم نباشند.
از سوی دیگر حتی در سطح تمدنی نیز نباید با مشاهدهی عناصری از تمدن غربی در الگوی پیشنهادی از سوی جمهوری اسلامی بهیکباره آن را ذیل تمدن غربی دید. حضور عناصر دینی در کنار عناصر مدرن اگرچه در موارد بسیار التقاط بوده است، اما گاهی التقاطی دیدن بهواسطهی درک ضعیف از عناصر دینی و نادیده گرفتن قدرت حقایق دینی است. نکتهی اخیر شرحی مفصل دارد، باشد تا مجالی دیگر برای شرح آن پیش آید.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.