اتفاقات و هیاهوهای پس از انتخابات سال هشتاد و هشت با فرا رسیدن نهم دیماه همان سال به پایان خود رسید. از آنجایی که حوادث مورد نظر، تحت عنوان «فتنه» مطرح شده بود، روز نهم دیماه را روز پایان فتنه نامیدیم، اما فتنه چه بود و چگونه پایان یافت و آیا واقعا فتنه پایان یافت؟ آیا اساسا فتنه پایانیافتنی است؟ با چه تلقی و دریافتی از فتنه، خروش مردم در خیابان در روز نهم دی، پایان فتنه قلمداد میشود؟
به نظر میرسد تلقی ما از فتنه و مهمتر از آن «پایان فتنه» از تلقی ما از انقلاب اسلامی و ماهیت آن متابعت دارد. آنچه ما را پس از نهم دیماه خرسند میسازد و البته تا حد زیادی آسودهخاطر، به تصور ما از نقش نهم دی در رهایی انقلاب اسلامی از فتنه برمیگردد. پنداشت ما از آن روز مهم این بود که چون همهی اهالی این طرفِ خط که حق باشند و آن طرف باطل مشخص شدند، بنابراین فتنه به پایان رسید و حق از باطل و سره از ناسره غربال شد.
ما براساس درکی که از انقلاب اسلامی داریم، تبعات و پیرامون آن را هم میفهمیم. بهعبارتی مسائل انقلاب و نیز خطر تهدیدکنندهی انقلاب اسلامی براساس نگاه ما به انقلاب درک میشود؛ و البته راه برونرفت از مسئله نیز به همین ترتیب. فهم انقلاب بهمثابه یک امر سیاسی با تلقی آن بهعنوان واقعهی تمدنی دو سمتوسوی متفاوت را پیش روی ما قرار میدهد.
فتنه و پایان یافتن آن در تلقی سیاسی، با فهم جریانها و افراد درگیر در ماجرا درک و فهم میشود. فتنه در این نگاه به برنامهریزی و دستورالعملهای سیاسیون داخلی و برخی مشوّقان و حامیان خارجی آنها و عمّال خیابانی و رسانهای این هدایتکنندهگان گفته میشود. پایان یافتن فتنه نیز در جمعآوری و پاکسازی خیابانها از اوباش و اغتشاشگران و دستگیری و محاکمهی رهبران آنها خلاصه میشود. این البته نگاه نادرستی نیست؛ ولی همهی ماجرا را صرفا در بخشی از ماجرا میبیند و احتمال ابتلاء مجدد به فتنه از همان سوراخ پیشین همچنان در این نگاه زنده است.
نگاهی دیگر که البته منکر هیچیک از موار فوقالذکر ـ اعم از اغتشاش خیابانی، شانتاژ رسانهای، هدایت سیاسی و حمایت خارجی ـ نمیشود، تأکید بر این دارد که انقلاب اسلامی بهواسطهی ماهیت خود، زمینهساز اینگونه اتفاقات و فتنههای مکرر است. بر این اساس، انقلاب اسلامی از آنجایی که در ساحتی فراتر از ساحت سیاست ـ بهمعنای متعارف آن ـ با غرب به معارضه برخاسته است، مستعد ابتلای مکرر به فتنه خواهد بود. انقلاب اسلامی در حقیقت خودش باطن و حقیقت غرب را به چالش کشیده است؛ و بنابراین طبیعی است که خطرات تهدید آن نیز همسطح این منازعه باشد. غرب اگرچه به قول برخی متفکرین معاصر در ایام واپسین خویش به سر میبرد، با این حال سیطره و هیمنهی آن از هر روز و هر زمانی بیشتر است. تمدن و تفکر غربی ساحات انسان امروزین را مسیطر خویش ساخته است و انقلاب اسلامی تذکری است به فرو غلطیدن در دام این سیطره.
روال و رویههای حیات امروزین در سیطرهی تعلق و تفکر غربی است؛ نظم اکنون یک نظم غربی است و مهمتر از آن عالم امروز، عالم غربی است. وحدت و سیطرهی غرب که البته قدرت را با خود همراه دارد، هر امر دیگری را در حجاب خود فرو میبرد. برون آمدن از این حجاب همان انقلاب است که ذیل غایت دینی و اسلامی میشود: انقلاب اسلامی. اما همزیستی با غرب امکانی بسیار بعید است. اساسا غرب روحیهی همزیستی با دیگری را ندارد و هر دیگری یا باید به شکل خودِ غرب درآید و سیطرهی آن را بپذیرد و یا باید صحنه را ترک گوید؛ ترک صحنهی حیات. انقلاب اسلامی که هنوز نظم مورد نظر خویش را محقق نکرده است، در منازعهای لحظه به لحظه به هماوردی غرب برخاسته است. و همین امر ـ یعنی تحقق نیافتن نظم دینی ـ انقلاب اسلامی را مستعد آن کرده است که راحتتر در حجاب غربی فرو برود. غرب که اکنون در همهی ساحات حیات حضور یافته است، انقلاب را مکرر به حجاب خویش میبرد و آن را از دیدرس خارج میسازد. آنچه بهلحاظ ظاهر اتفاق میافتد، نسبتی با باطن ماجرا دارد؛ غرب حقیقت انقلاب را در حجاب خویش میکشد و این محل، لزوما محل تلاقی عریان با حقیقت انقلاب نیست؛ بلکه تفسیر بعید از آن حقیقت است. تفسیری که رام غرب شده است و البته چنانکه گفته آمد، از انقلاب میگوید و مینویسد اما با زبان و قلمی دور مانده از حقیقت انقلاب.
در این معنا فتنه نه صرفا به منازعهی آدمیان که به وضعیت اطلاق میشود. وضعیتِ فتنهگون وضعیتی است که در آن هر آینه حق و حقیقت در پرتگاه غلتطیدن به دامان باطل است. البته تأکید مؤکد نیاز است که گفته شود این غلطیدن پیش از آنکه در قلمرو سیاستِ روز اتفاق افتد، در ساحت اندیشه و البته تعلق آدمیان مجال تحقق یافته است. از اینرو در ردیابی ریشههای فتنه و ریشهی فتنههای دامنگیر انقلاب اسلامی باید نظر به وضع عالمی انداخت که هم بستر تحقق انقلاب اسلامی است و هم انقلاب در اعتراض به آن شکل گرفته است.
بنابراین در عالم مسیطر غرب هر لحظه خطر فتنه بسیار است. و البته فقط تا زمانی میتوان از حیات انقلاب سخن گفت که فتنهها سر بر میآورند؛ چراکه وجود فتنه یعنی حضور حق و باطل؛ یعنی در آمیختن حق و باطل در ساحت اجتماعی. از اینرو نباید از فتنه ترسید؛ چراکه فتنه همواره هست، چون انقلاب هست و چون انقلاب هست، فتنه هست. فتنه اگرچه هولناک است و تضمینی برای در امان ماندن احدی نیز در آن نخواهد بود، با این حال تا وقتی هست یعنی کماکان غرب در حال به چالش کشیده شدن بهواسطهی انقلاب اسلامی است. فتنه زندهگی انقلاب اسلامی است و البته طبیعیِ انقلاب اسلامی.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.