نمرهاش صفر است. عصر یخبندان فیلم بدی است. فیلم بد است، چون قصهی هیچ کدام از آدمها به درستی روایت نشده. آقازدهی فیلم اتودی است از یک شخصیت. یک آقازاده هرزه کاریکاتوری که هیچ یکی از رفتارهایش نشان نمیدهد که طرف آقازاده است. چرا باید از دهانِ ستاره بشنویم طرف آقازاده است؟ چون کارگردان نتوانسته در فیلم آقازدگی طرف از مرحله اتود زدن پیش ببرد. تازه آقازاده بودن یعنی چه؟ باید روشن شود طرف آقازادهی کیست؟ مگر هر آقازادهای بد است؟ مگر هر آقازادهی قابل تصوری بیشرف است؟ اگر این طور نیست، فیلم درباره کدام آقازاده حرف میزند؟ کدام آقای نظام و با رفتارهای خاص؟ چرا این سردارزاده یا آقازاده در فیلم اتود است؟ چون فیلم میخواهد مخاطبش را گول بزند که نگاه کن من دربارهی آقازادهها حرف زدم. ولی وقتی این حرف، بیانیهای و گلدرشت است، فیلم ساخته نمیشود؛ به همهی آقازادهها مثلا توهین میشود و روشن است کک هیچ آقازادهی بیشرفی هم نمیگزد. چون فیلم نتوانسته یک آقازاده معلوم تصویر کند.
گول خوردن، خیانت، و شیشه کشیدن شخصیت زن هم اداست. چون فیلم از پایبست میلنگد. وقتی فیلم نمیتواند آقازاده تصویر کند، بنابراین رابطهاش با همهی این آدمها تصویری نمیشد. چون نمیتواند آقازادهای یکی از همین آقایان واقعی (که الحمدالله کم هم نیستند) بیافریند که با زنان آشنا میشود و با خوب و بد بودنش زنان را میفریبد. فیلم تصویری سیاه و اتودی یکبعدی از آقازاده نشان داده و این یعنی هم این آقازادهی گلدرشت است و بیخود و نمادزده، هم آن زنانی که گولش را خوردهاند بیش از حد سادهلوح بودهاند و اُمّل و دنیا ندیده.
کارگردان باید بداند با نشان دادن چندباره شیشه کشیدن زن فیلم یا آبخوردن مدامش، او را شخصیتپردازی نکرده. او اگر میتواند، باید توضیح دهد چهطور این زن افتاده به شیشه کشیدن و آن مرد و دختر و زندگی سالم را به یغما داده. باید توضیح دهد چهطور آن پسرک که فیکِ یک آقازده است، این زن را تور کرده. فیلم در تصویر همهی اینها ساکت و ناتوان است. حتی در توضیح هوسبازی فرهاد و چگونگیاش لال است. فیلم تقریبا چگونگی هیچ چیز را توضیح نمیدهد تا بالاخره رابین هودی را میآورد روی پل عابر پیاده (که پیشتر در خط ویژه هم شبیهاش را دیده بودیم) و میگوید ما محصول جبر شرایط و اجتماعیم. حرفی گلدرشت که درست هم نیست. نشانه نادرستیاش، کارگردان و بازیگر رابین هودی است که میخواهند مصلح اجتماعی باشند! اگر اینها مصلح اجتماعی هستند، یعنی نه عصر یخبندانی در کار است، نه خودشان محصول جبر زمانهاند.
روایت غیر خطی هم در منظومهای که میخواهد بترساند (نه روایت کند) معنا دارد. همینطور دوربین هوایی که در یک صحنه، به شکل بزهکارانهای، زنی را که شیشه میکشد تطهیر میکند. کارگردان نمیتواند اولا شیشه کشیدن زن را توضیح دهد، و دو و بدتر از این توبهکار بودنش را هم. این که زنی شیشه بزند و سرحال شود و بعد با سرعت زیاد و آهنگ محسن یگانه، در اتوبان رسالت گریه کند، توبه معنا نمیدهد. هر چند شب باشد و سرد و دوربین هم هوایی.
فیلم عصر یخبندان تنها برای این ساخته شده که ما را بترساند. هراس به دلمان بیاندازد که فیلم خط قرمزی و شجاع ساخته است. این فیلم با تیر خلاص حرفهای گلدرشت و بیانیهی خطابهگون خطیب محترم آقای کیایی ـ انسان محصول جبر زمانه است ولی من کارِ خلاف نمیکنم (هرچند آدم میکشم) ـ هیچ نمایش سینمایی از التهاب ندارد. چون جان قصه از این التهاب خالی است و همینطور روابط بین آدمهاش. (از همه خندهدارتر بابک است که حتّی نمیتواند دخترخالهاش را ،که انگار چیزهایی هم میداند، آگاه کند از زیپبازی شوهرش. فیلم در تنبیه نکردن فرهاد چهقدر بد است!) فیلم، عصر یخبندان نیست. اگر هم بیانیهای خوانده، به قولِ آقازادهی فیلم، چیزی زده و زیادی شنگول بوده.
حرف شخصی هم با این کارگردانِ دولتیساز خصوصینما دارم. حرفِ سیاسی را که میخواهی بزنی اندازهی دهان فیلم و با توجّه به آن منطق بزن. به خاطر بیاور سکانسی که در آن مهندس از گران شدن خدمات رابین هود فیلم ناراحت است. میپرسد چرا پنج هزار تومان را کردی هفت هزار تومان؟ طرف هم که مثلا میخواهد در قالب زیاد شدن تورّم، تکّه سیاسی بیاندازد میگوید: هجده را کردند سیزده، سیزده را کردند بیست و چهار، کسی حرف نزد، آن وقت شما... لازم است کارگردان بداند اوّلا هجده بزرگتر از سیزده است و هجدهای که بشود سیزده، نشاندهندهی تورّم نیست! (این یعنی این متلک خارج از منظومه فیلم و کاملا سیاسی است) دوّم این که اگر میخواهی بگویی در انتخابات سال هشتاد و هشت تقلّب شده (که من با گفتنش و درآوردنش در مدیومِ سینما مشکلی ندارم) و هجده میلیون میرحسین را کردند سیزده میلیون و سیزده میلیون احمدینژاد را کردند 24 میلیون، فیلم سیاسی بساز و اندازهی فرم فیلم را هم بسنج و با شجاعتی که ادّعایش را داری حرفت را بزن. وگرنه متلکِ تقّلب را وسط فیلمی که اصلا سیاسی نیست، مثل نارنجک رها کردن و در رفتن، مردانگی نیست. همان مردانگی که خودت ازش دم میزنی و فیلمت آن را ندارد.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
یادبازی بیمنطق با شبهای روشن
گازهای گلخانهای خطرناکند آقای کارگردان
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.